(Kazuo Ishiguro)- در ۸ نوامبر ۱۹۵۴، شهری که جنجال برانگیزترین اتفاق قرن بیستم در آن رخ داده بود و زخمهای بسیاری از یک انفجار اتمی را برتن داشت، کودکی را در آغوش میگیرد که اگر ۹ سال زودتر، در نهم اوت ۱۹۴۵ به دنیا میامد، جهان، در سال ۲۰۱۷ برندهی دیگری را برای نوبل ادبیات معرفی میکرد.
کازئو ایشی گورو، نویسندهی ژاپنی– انگلیسی که نامی به معنای سنگ و سیاه دارد، متولد ناگازاکی ژاپن که بیش از ۵ سال در زادگاهش زندگی نکرد. او وطنش را برای سفری کوتاه، به همراه پدر و مادر و دوخواهرش به مقصد بریتانیا ترک میکند زیرا پدرپژوهشگر (اقیانوسشناس) برای تحقیق به موسسه ملی اقیانوسشناسی دعوت شده بود. (سفری کوتاه که بازگشتش ۳۰ سال بعد اتفاق میافتاد آن هم به عنوان یکی از شرکتکنندگان در برنامه گردشگران کوتاه مدت بنیاد ژاپن). در گلید فوردساری بریتانیا ساکن میشود و پرورش مییابد اما پدر و مادرش ارتباط او را با ارزشها و زبان کشورش، «ژاپن» قطع نمیکنند.
در مدرسه ابتدایی استوتون و مدرسه ووکینگ کانتی تحصیلاتش را به پایان میرساند و پس از اتمام تحصیل یک سال را به گشت و گذار بین ایالات متحده و کانادا و نوشتن برای مجلات، شعر و ثبت موسیقیمیگذراند. سال ۱۹۷۴ به دانشگاه کانتی در کانتربری میرود و لیسانس زبان انگلیسی و فلسفه را در سال ۱۹۷۸ میگیرد. پس از یکسال نوشتن، با ورود به دانشگاه «انگلیاشرقی» و با شرکت در کلاسهای «نویسندگی خلاقانه» با حضور مالکوم برادبری ۲ و آنجلا کارتر ۳، در سال ۱۹۸۰ موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در این رشته میشود و در سال ۱۹۸۲ پایاننامهاش را به عنوان اولین رمانش «منظرهای رنگ پریده از تپهها» منتشر میکند که جایزه یادبود وینفرید هولتبی ۴ (از سال ۲۰۰۳ به جایزه کتاب انداتجه تغییر نام داده است) را نصیبش میکند.
او قبل از گرفتن عنوان شهروند انگلیسی در سال ۱۹۸۳ (در همان سالهای اولیه نویسندگیاش) با همسرش «لورنامک دوگال» آشنا میشود و دومین اثرش را با این توافق شروع میکند که هر روز همزمان با همسرش از خواب بیدار شود و
زمانی که لورنا از خانه بیرون میرود او پیش از عزیمت به محل کارش، پشت میزش بنشیند و آماده برای ۹۰ دقیقه نوشتن صبحگاهی شود. این توافق منجر به خلق داستان «هنرمندی از جهان شناور» میشود که در سال ۱۹۸۶ منتشر و جایزه وایت برد ۵ (از سال ۲۰۰۶ به کاستا تغییر نام داده است) را از آن خود میکند (در نشریه Granta با عنوان «تابستان پس از جنگ» منتشر میشود)
اما سومین اثرش او را در سال ۱۹۸۹ مشهور میکند. «بازمانده روز»، رمانی که برنده جایزه معتبر ادبی بوکر میشود و فیلمی از آن در سال ۱۹۹۳ به نمایش درمیآید که در هشت بخش کاندید جایزه اسکار نیز میشود.
داستانهایش به جز «منظره رنگپریده تپهها» یکی بعد از دیگری نامزد جایزههای معتبر ادبی میشوند. از هشت اثرش «هنرمندی از جهان شناور»، «بازمانده روز»، «وقتی یتیم بودیم» و «هرگز رهایم مکن» همگی نامزد دریافت جایزه بوکر بودهاند.
در رمانهایش بیشتر به موضوعهایی در ارتباط با استعمارگری و جستوجو برای یافتن هویت میپردازد. داستانها در زمان گذشته اتفاق میافتند و خواننده با دنیاهای متفاوتی آشنا میشود. راوی اغلب آثارش «اول شخص» هستند که کاستیهای شخصیتشان به تدریج در خلال داستان بروز میکند تا حس شفقت و همدردی بر اثر عمل یا ا انفعالشان، در مخاطب ایجاد شود.
(بخشی از وجودم، حتی وقتی مشغول نوشتم رمان هستم، همچنان یک ترانهسرا باقی مانده است و یک ترانه اساساً یک روایت اولشخص، یک اولشخص تنها است که با مخاطب به اشتراک گذاشته میشود و این احتمالاً همان نگاهی است که من به بیشتر رمانهایم دارم، از ابتدا تا آخرین آن.)
داستانهایش نوعی بازتاب ادبی پدیده «مونو نوآواره»۷ در فرهنگ ژاپنی است زیرا ریشه مشکلات قهرمانانش در گذشته و حلنشده باقی ماندهاند و آنها این «گذشته» و «حال» خود را پذیرفتهاند چون آرامش حاصل از این پذیرش به آشفتگیهای ذهنیشان پایان میدهد. به همین دلیل پایان اکثریت داستانها تسلیم و کنار آمدن غمانگیز به همراه دارد یا بدون نتیجهگیری مشخصی به نقطهی کوری ختم میشوند تا مخاطب برای انتهای اثر تصمیم بگیرد.
سختی سبک او، اغلب با ریاضت و خودشناسی شخصیتهای داستانهایش همراه است. اکتشاف و آشکارسازی از ویژگی رمانهایش هستند (شاید رابطه متافیزیکی او با دانشگاه کنت بیتاثیر در نوشتههایش نباشد).
به گفته خودش مارگارت اتوود ۸ و لئونارد کوهن ۹ و هم چنین باب دیلن ۱۰ نقش مهمی در نویسنده شدنش داشتهاند. اگرچه تاکید کرده که آشنایی چندانی با ادبیات ژاپن ندارد و آثارش هیچ شباهتی به ادبیات ژاپن ندارد ولی تاثیر سینماگران ژاپنی مانند یاسوجیرو ازو و میکیو ناروسه ۱۱ را بر آثارش بیشتر از بعضی نویسندگان ژاپنی میداند (دو رمان اولش در ژاپن اتفاق میافتند). سارا دانیو دبیر آکادمی سوئد میگوید نوشتههای ایشیگورو ترکیبی از آثار فرانتسکافکا و جینآستین است که بنمایههایی ازمارسل پروست در خود دارند. (به گفته خودش از طرفداران پروپاقرص پروست نبوده و نیست: ردپاهای نویسندگی او خیلی برایم کسلکننده است)
«اگر اسم مستعاری انتخاب میکردم و کسی را پیدا میکردم که از عکسش به جای عکس خودم استفاده کنم، مطمئنم هیچکس به ذهنش نمیرسید که بگوید این آدم مرا یاد فلان نویسنده ژاپنی میاندازد.».
از ویژگیهای آثارش لایه-لایه بودن آنهاست. ابتدا لایههای عشقی، بعد لایههای سیاسی و بعد شخصیتها را بازنمایی میکند. خودش را در رمانهایش تکرار نمیکند. به موضوعهای حافظه، زمان و خودنابودی میپردازد. در آثارش فقط محتوای داستان ارزشمند نیست، بلکه حس شاعرانهای که به کلمات میبخشد نیز کمنظیر است.
«میتوانم ببینم که همپوشانی زیادی بین ترانههایی که در جوانی نوشتم و داستانهایم وجود دارد. خیلی از جنبههای مهم و کلیدی کار من که احتمالاً شما آن را «سبک» من به عنوان یک رماننویس مینامید، از دورانی نشأت گرفته که ترانهسرا بودم»
به جزئیات مادی دنیا اهمیت نمیدهد. اما همیشه ابهامی در آثارش وجود دارد که واقعیت توصیفاتش را زیر سؤال میبرد و خواننده را دچار شک و شبهه میکند. هیچ چیز همانی نیست که در نگاه اول به نظر میرسد. رویاها، توهمات و خدعهها همیشه در قصههایش غالب است. از دیدگاه او «دانای کل» ی وجود ندارد و راویها از لحاظ سطح همذاتپنداری و دانش به موضوع داستان محدود هستند. البته آخرین اثرش «غول مدفون» از راوی سوم شخص یا دانای کل بهره برده که خواننده را به زمانهای دور بریتانیا و دوره شاه آرتور میبرد اما موضوع همان است که یکی از شخصیتهای داستان بیان میکند: «ابهام همه خاطرات را مخفی میکند، چه خوب و چه بد!»
از نظر فلسفی به موضع تجربی فلاسفه بریتانیا نگاهی شکاکانه و تردیدآمیز دارد. با این نگرش داستان «هرگز رهایم مکن» را مینویسد که مجله تایم آن را به عنوان بهترین داستان سال ۲۰۰۵ معرفی میکند. این داستان ترکیبی از ترس، علم، و تخیل است.
«وقتی فکر میکنی میدانی، نمیدانی. کسی که میداند سخن نمیگوید و کسی که سخن میگوید نمیداند.»
جیمز وود از مجله نیویورکر، او را نویسندهای میداند که در آثارش از «نوعی خلوص تزلزل ناپذیر» استفاده میکند. او همیشه کار خودش را کرده و با حفظ آرامش، تحت تاثیر فشن ادبی و تقاضای بازار یا درک نادرست مقطعی منتقدان قرار نگرفته است. این نویسنده نیویورکر اقرار میکند که خودش هم یکی از همان منتقدان بوده و با وجود این که به شدت رمانهای اولیه او مثل «هنرمندی از دنیای شناور» و «بازمانده روز» سال را تحسین کرده و دومی را «رمانی تقریباً ایدهآل» میخواند، نتوانسته است با «تسلیناپذیر» خیلی ارتباط برقرار کند و با «غول دفن شده» هم مشکل دارد.
او ژانرهای مختلفی راکار کرده است، ژانر علمی- تخیلی (هرگز رهایم مکن) روانشناختی (تسلی ناپذیر) و… درآخرین اثرش «غول مدفون» هم سبک تازهتری را تجربه کرده است.
اگرچه در سه داستانش «منظره پریده رنگ تپهها» و «هنرمندی در دنیای شناور» و داستان کوتاه «شام آخر» از زبان انگلیسی برای نوشتن استفاده کرده است اما یک ژاپن خیالی که در آن پرورش یافته است را با مفاهیم غرب در ذهن دارد.
در سال ۲۰۰۸، مجله تایمز او را در رده ۳۲ در بین ۵۰ نویسنده برتر انگلیسی از سال ۱۹۴۵ قرار داد.
کوتاه با آثار ایشی گورو
«منظر پریده رنگ تپهها» (A Pale View of Hills-1982) داستان زن میانسالی به نام «اتسوکو» است که در انگلستان زندگی میکند و تلاش میکند با خودکشی دخترش کیکوکنار بیاید درحالیکه هنوز خاطرات ناکازاکی رهایش نکرده است. «اتسوکو» با «ساچیکو» و دخترش «ماریکو» در ناگازاکی آشنا میشود و…
مرگ در «منظره پریده رنگ تپهها» به راحتی در «دسترس» است. خاطره مرگ، در ذهن و زندگی شخصیتها پایدار مانده است. آن قدر که نمیتوان انکارش کرد، از یادش برد و یا ندیده گرفتش. شخصیتها با مرگ احاطه شدهاند، بیآنکه از آن خوشنود یا هراس داشته باشند. «کیکو» در «منظر پریده رنگ تپهها» خودکشی میکند. «ساچیکو» گربههای دخترش را زیر آب خفه میکند و «اتسوکو» ژاپن را در خودش میکشد.
«هنرمندی در دنیای شناور»(An Artist of the Floating World- 1986) به گفته خودش ژاپنیترین رمانش محسوب میشود که داستانش در شهری بینام در ژاپن در دوران بازسازی پس از تسلیم در جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد. داستان سه نسل؛ پیش از جنگ، مواجه با جنگ و نسل پس از جنگ و دغدغههایشان که در قالب زندگی یک خانواده ژاپنی روایت میشود.
زمان، معنای دقیقی در روایتها ندارد و به گونهیی شناور است. تمامی داستان در ژاپن و با شخصیتهای ژاپنی روی میدهد.
«اگرچه رمان به زبان انگلیسی است اما زبانی که به کار بردم؛ منظورم روای شخص اول و دیالوگها است، بیانی ژاپنی دارند. قرار بر این است که تصور کنید این کتاب نوعی ترجمه است؛ یعنی پشت جملات انگلیسی، جملات ژاپنی قرار دارند.»
او از قوه تخیلش برای صحنهپردازی دو رمان اولش بهره برده است «من با تصویر بسیار واضحی از کشور دیگر در ذهنم تربیت شدم. یک «ژاپن خیالی». او در جایی اینگونه بیان میدارد که دور بودن از محیط زادگاهش سبب شده تا در ذهن خود دنیایی خیالی از ژاپن به وجود آورد که تلفیقی از خاطرات در خصوص کشور زادگاهش، آینده نگری و مفاهیم غربی در آن حکمفرما است.
با مخلوط کردن تجربهی شخصیش و افسانههایی که در بارهی انگلستان بر سر زبانها بود داستانی خلق میکند که برنده جایزهی بوکر میشود. «بازمانده روز» در هفتهنامه تایم به مناسبت پایان دههی اول هزارهی دوم میلای به رتبهی اول بهترینها میرسید و جایزهی آرتور سیکلارک ۱۲ را میبرد و نامزد جایزۀانجمن ملی منتقدان امریکا میشود.
«برای یک رماننویس نقاط عطف همان اتفاقهای کوچک شلخته خصوصی است. حالا که به گذشته نگاه میکنم، میبینم آن سه روزی که برای بهبودی در تختخوابم به سر بردم، خواندن همان ۲۰ صفحه از پروست نقطه عطفی در زندگی نویسندگیام محسوب میشود.»
بازمانده روز (The Remains of the Day-989) حول وحوش جنگ جهانی دوم است و داستان خدمتکاری به نام «استیونز» که مهمترین جنبه زندگیش، «تشخص» اش به عنوان یک سرپیشخدمت انگلیسی است که برای حفاظت از هویتش، پیوسته حس تشخصی درونی و بیرونی را حفظ میکند.
ایشی گورو در این داستان به دنبال این پرسش بود که چگونه میتوان زندگی را، هم از دیدگاه حرفهای و هم از منظر خصوصی هدر داد؟ ازاین رو استیونز «بازمانده روز» بدل «هنرمند …» است
در مورد این اثر میگوید: «من در این کشور بزرگ شدهام، اما هرگز با آدمهایی که در یک ملک بزرگ زندگی میکنند و پیشخدمت مخصوص دارند بر نخوردهام. استیونز میتواند مظهر ترس از زخمی شدن احساسات یا نمادی سیاسی باشد. همهی ما به نوعی استیونز هستیم. به دور از مراکز قدرت، به حرفهایی که داریم میپردازیم و ارضا و منزلت خود را در آن میجوییم. بیآنکه پیجوی چگونگی جایگیری آن حرفه در سیستم کلی باشیم.»
شام خانوادگی (A Family Supper-1990) داستانی کوتاه درباره مرد جوانی که بعد از سالها، پیش پدرش برگشته. مادر خانواده مرده و پدر ورشکسته شده است. پدر، با ماهی فوگی ۱۳ از پسرش پذیرایی میکند.
استقبال از مرگ. پدر در «شام خانوادگی» خود و خانوادهاش را به استقبال مرگ میبرد چون هراسی از آن ندارند و بیمناک ترک کردن کسی یا چیزی هم نیستند.
تسلیناپذیر (The Unconsoled-1995)، تجربهی جدیدی در فرم و ساختار روایت. بسیاری از قوانین را میشکند. به نوعی ادامهی «بازمانده روز» است. داستان سفر مردی به یکی از شهرهای بینام اروپا که قادر نیست با روابط و مناسبات روزانهی مردم این شهر ارتباط برقرار کند.
«دیدم زندگی شخصیام از کنترل خارج شده و مطابق خواستههایم پیش نمیرود. فرصتهایی که از دستمان میرود شانسهای زیادی را هم از دست میدهیم. «تسلی ناپذیر»
تلاشی بود تا زندگی را همان طور که حس میکردم بیان کنم.»
غالباً اولین رمانهایش را بیش از آنچه که خودش خواسته باشد، رئالیستی میپندارند. برای همین در این رمان رئالیسم را رها کرده و عنوان میکند «من نه تاریخ نگارم، نه جامعه شناس و نه مردم شناس، من فقط رمان نویسم.»
«وقتی یتیم بودیم» (When We Were Orphans- 2000) داستانی نیمه پلیسی که به کندوکاو در زندگی یک کارآگاه خصوصی ژاپنی الاصل که در انگلستان زندگی میکند پرداختهاست.
کریستوفر بنکس، معمای حل نشدهای ذهنش را مشغول کردهاست؛ معمای ناپدید شدن اسرارآمیز پدر و مادرش در دوران کودکی در شانگهای. رمانی در سالهای دهه ۱۹۳۰. «استیونز» بازمانده روز، تبدیل به «بنکس» میشود.
دهکده پس از تاریکی (۲۰۰۱، A Village After Dark) داستانی کوتاه از یک گذشتهی عذابآور که آدمی از آن خلاص نمیشود. فلچر پیر بعد از مدتها دوری از دهکدهای که زمانی در آن زندگی میکرده، حالا بعد از غروب به دهکده رسیده است اما «هیچ چیزی که نشانی از آشنایی داشته باشد نمیبیند و ناچار میشود…
شخصیتها حضور ثابتی ندارند. به یکباره و بدون هیچ دلیل قانع کنندهای میآیند و بدون هیچ دلیل قانعکنندهای میروند. در انتهای داستان باز هم، حسی پذیرشگونه، تسلیم و کنار آمدن غم انگیز با گذشته.. نظر اکثر منتقدان ادامهی همان پروژهها و آثار قبلیش است که همگی بیان نوستالوژیک زندگی هستند.
«هرگز رهایم مکن» (Never let me go-2005) نگاهی فلسفی به مقولهی زندگی با بنمایههای تخیلی و آیندهگرا. داستان انسانهای شبیهسازی شده که از طریق لقاح آزمایشگاهی برای اهدای اعضا پرورش مییابند اما مردم عادی آنها را موجوداتی بدون احساس و شعور تلقی میکنند که تنها دلیل زنده ماندنشان برای استفاده اعضایشان است.
آنچه داستان را وهمآلودتر میکند راوی «کتیاچ» است که حتی یک بار هم به آینده تاریک خود اشاره نمیکند و شکایتی هم ندارد. انگار در برابر آنچه برایش مقدر شده تسلیم محض است.
«از ناچاری به ژانر علمی تخیلی روی آوردم، نه به دلیل علاقه، بلکه به خاطر نیاز دراماتیک و برای ایجاد انسجام در رمان. از این رو قلب رمان آن جا نیست. ضمناً حاوی حکایتی سیاسی یا نتیجه گیری اخلاقی هم نیست» این رمان از زندگی آدمیان میگوید که با پیر شدن و مرگ به پایان میرسد اما عشق شاید آن را به تعویق بیندازد و یا جاودانه کند. (فیلمی با همین نام در سال ۲۰۱۱ ساخته شد)
«شبانه»(Nocturnes-2009) مجموعهای متشکل از ۵ داستان با محوریت موسیقی و شب. اثری زیبا از عشقی فراموش نشده. «اصلاً نمیخواستم نویسنده شوم، عاشق موسیقی بودم و زیاد از کتابها سر در نمیآوردم…”
از تسلطش به مباحث موسیقی و اطلاعات دقیقش، فضاهایی ملموس، حقیقی و قابلباور خلق میکند که مخاطب نتواند کمترین شکی از تصنعیبودن داستانها و خیالبافی خالقشان به ذهن راه دهد. او با دانش و اشرافش به موسیقی نه تنها با بیان قصهها به واکاوی روابط میان آدمها میپردازد بلکه به نوعی تاریخ موسیقی غرب و چهرههای برجستهی آن را مرور کرده و با زبان کلمات، حس جادویی و اغواگر موسیقی را به خواننده منتقل میکند. در ۵ داستان «خواننده»، «چه بارانی باشد -چه آفتابی»، «شبانه»، «نوازندگان ویلنسل»، «تپههای مالورن» صحبت از جادوی موسیقی است.
«غول مدفون» (- The Buried Giant2015) زوج کهنسالی برای یافتن پسر گمشدهشان راهی سفر در انگلستان باستان میشوند، زمانیکه ساکسونها و بریتونها پس از جنگی خانمانسوز در صلحی شکننده روزگار میگذرانند، صلحی که بر اثر فراموشی همهگیر ایجاد شده. داستانی فانتزی که با وجود غول و پری و مه اسرارآمیز، روایتی زمینی، آشنا و واقعگرایانه دارد.
او در این اثر سبک فانتزی-تخیلی را با رئال در هم آمیخته و جهانی جدید خلق میکند و پرسش جالبی را مطرح میکند «آیا فراموشی خاطرات خوب هستند یا باید با آنها زندگی کرد؟»
درمصاحبهای با شبکه NPR میگوید: «وسوسه شده بودم که به حوادث واقعی دنیای معاصر نگاهی بیندازم: از فروپاشی یوگسلاوی گرفته تا نسلکشی در رواندا و حوادث فرانسه پس از جنگ جهانی دوم، اما واقعاً نمیخواستم داستانم را به این شکل به پایان برسانم. نمیخواستم کتابی بنویسم که شبیه یک رپورتاژ به نظر برسد، بلکه به عنوان یک رماننویس میخواستم به سمت چیزی که کمی استعاریتر باشد، عقبنشینی کنم»
او همچنین فیلمنامه عمناکترین موسیقی دنیا (۲۰۰۳)، کنتس سفید (۲۰۰۵) را درکارنامه ادبی خود دارد.
نوبلی است سال ۲۰۱۷ با اعتقاد به اینکه انسانها وارد دورهای نامشخص از تاریخ جهان شدهاند امید دارد برخی از مضامینی که دربارهی آنها در کارهایش نوشته (تاریخ، شیوه و روش کشورها و رفتاری که مردم دارند) بتواند کمک به حال و هوای این روزهای بشریت کند.
آکادمی نوبل نیز در بخشی از بیانیه خود ضمن تقدیر از توانایی این نوبلیست «به خاطر رمانهای عاطفیاش که «اعماق» حس موهوم ارتباط ما با جهان را به نمایش میگذارند» افزود که داستانهای او قدرت عاطفی عظیمی دارند که به مسائلی مثل حافظه، زمانه و خودفریبی میپردازند. البته باید گفت انجمن توبل معیاری برای بهترین انتخاب هم نمیتواند باشد.
میگویند داستانها بخشی از زندگی خود نویسنده است از این منظر، نقش پررنگ و تاکیدآمیز «خاطرات»، «گذشته»، «تسلیم» و.. در داستانهای «ایشیگورو» شاید مربوط به گذشته و خاطراتش باشد. مهاجرت، رشد و تربیت یافتن در ۲ فرهنگ در جامعهایی پیدا و پنهان، عشق به موسیقی، عضویت در گروه جوانان بیبندوبار، فعالیت در پروژههای خیریه و… شاید او، خودش را در داستانهایش جستجو میکند. »
گذشته در زندگی و افکار هر آدمی تاثیرگذار است، آیا باید فراموش شود یا همانطور باقی بماند و با آن زندگی کرد؟ ■
منابع:
خبرگزاری ایبنا – علاقه شدید جایزهها به داستانهای ناتمام، نوبل ایشیگورو باعث افتخار آکادمی سوئدی – کد مطلب ۲۵۲۵۶۰
خبرگزاری ایسنا – «ایشیگورو» به روایت دوستی قدیمی -کد خبر: ۹۶۰۷۱۸۱۰۱۳۶
روزنامه شرق – شماره ۷۰۹
خبرگزاری مهر -نوبل با انتخاب «ایشی گورو» از «خاصنویسها» فاصله گرفت- کد خبر ۴۱۰۵۵۴۲
خبرگزاری فارس-«کازو ایشی گورو» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷ شد-۱۳۹۶۰۷۱۳۰۰۰۳۷۰
www.wikipedia.org/wiki/کازوئو_ایشیگورو
http://www.bbc.com/persian/arts- 41512943, /entertainment-arts-41513246
en.wikipedia.org/wiki/Kazuo_Ishiguro
www.theguardian.com/books/2005/feb/19/fiction.kazuoishiguro, /2017/oct/08/my-
http://fa.euronews.com/2017/10/05/nobel-prize
۱-شهری در منطقهی ساری کشور انگلستان است که این کشور خود بخشی از بریتانیا محسوب میشود.
۲-مالکوم استانلی برادبری (-sir Malcolm Stanley Bradbury 1932 – 2000) نویسنده انگلیسی و استاد دانشگاه.
۳-آنجلا اولیو کارتر پرایس (Angela Olive Carter-Pearce مه ۹۴۰ -۱۶ فوریه ۱۹۹۲) به طور حرفهای به عنوان آنجلا کارتر شناخته میشد، یک رمان نویس انگلیسی بود، نویسنده داستان کوتاه و روزنامه نگار.
۴-این جایزه بین سالهای ۱۹۶۷ تا ۲۰۰۳ به بهترین رمان منطقه سالانه اهدا میشد، اسم جایزه از وینیفرد هولتبی رماننویس گرفته شده که به خاطر رمانهایش معروف شد چون مناظر روستائی دوران کودکیش را خوب توصیف میکرده اما در سال ۲۰۰۳ ب جایزه انداتجه (Ondaatje Prize) جایگزین آن یشود.
۵- جایزه «کاستا» یکی از معتبرترین و مشهورترین جایزههای ادبی در انگلستان است که کتابها و نویسندگان مطرح در انگلستان و ایرلند بر اساس این جایزه شناخته میشوند. جایزه کتاب «کاستا» از سال ۱۹۷۱ کار خود را به عنوان جایزه ادبی «وایت برد» آغاز کرده و سپس در سال ۲۰۰۶ به جایزه کتاب «کاستا» تغییر نام داده است.
۶-جایزهی ادبی مَن بوکر، که به نام جایزهی بوکر هم شناخته میشود، یکی از مهمترین جوایز ادبی دنیاست که هر سال به بهترین رمان جدید انگلیسیزبان که نوشتهی شهروندان کشورهای همسود بریتانیا، جمهوری ایرلند یا زیمبابوه، باشد، اعطا میشود. در سال ۲۰۰۵، جایزهی دیگری که هر نویسندهی زندهای از هر جای دنیا واجد شرایط گرفتن آن است، با نام جایزه بینالمللی بوکر معرفی شد. نسخهی روسی این جایزه با نام جایزه بوکر روسی در سال ۱۹۹۲ آغاز شد.
۷-این عبارت در قرن هیجدهم در دوره ادو توسط محقق و پژوهشگر فرهنگی ژاپن، موتواوری نوریناگا ابداع شد. او در اصل این عبارت را در نقد ادبی داستان «گنجی» بکار برد اما بعدها در توصیف آثار مشابه ژاپنی مانند مانیوشو نیز بکار برده شد و به عنوان پایهای از فلسفه ادبی او درآمد و سرانجام این عبارت به یکی از اجزای فرهنگ ژاپن تبدیل شد. در کل باید گفت «مونو نو آواره» باعث میشود تا شرایط برای همدردی مخاطب با قهرمان داستان فراهم شود.
۸- مارگارت اِلنور اتوود (Margaret Elenor Atwood) زاده ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹) شاعر، داستاننویس، منتقد ادبی، فعال سیاسی و فمینیست سرشناس کانادایی. برنده جوایز ادبیات پرنسس آستوریاس و آرتور سی. کلارک که پنج بار برای جایزه بوکر نامزد شده که از این میان یکبار برنده آن بودهاست. همچنین یکی از بنیانگذاران بنیاد نویسندگان کانادا است؛ سازمانی غیرانتفاعی که برای تقویت جامعه نویسندگان کانادا میکوشد. در کنار خدمات بیشمارش به ادبیات کانادا، او از متولیان بنیانگذاری جایزه شعر گریفین است. کتابهای آدمکش کور برندهی جایزهی بوکر سال ۲۰۰۰ و اوریکس و کریک از آثار او هستند.
۹- لئونارد کوهن (Leonard Cohen ۲۱ سپتامبر ۱۹۳۴–۷ نوامبر ۲۰۱۶) شاعر، رماننویس و خواننده و ترانهسرای یهودیتبار کانادایی بود.
۱۰-باب دیلِن (رابرت آلن زیمرمن Robert Allen Zimmerman زاده ۲۴ مه ۱۹۴۱ در دولوث، مینهسوتا)، خواننده، آهنگساز، شاعر، و نویسندهی آمریکایی که در سال ۲۰۱۶ جایزه نوبل ادبیات را به خاطر آفرینش بیانی تازه در ترانهسرایی آمریکا دریافت کرد
۱۱- یاسوجیرو ازو (۱۹۰۳ – ۱۹۶۳) و میکیو ناروسه (۱۹۶۹-۱۹۰۵) کارگردان و فیلمنامهنویسن در عصر سینمای صامت که در ساخت فیلمها روشی متمایز با ساختار هالیوودی در پیش گرفته بودند.
۱۲-جایزهی آرتورسیکلارک جایزهای است که هر سال به بهترین اثر علمی تخیلی منتشر شده در بریتانیا تعلق میگیرد. این جایزه را آرتور سی کلارک در سال ۱۹۸۶ بنیان نهاد و هزینهی آن را تقبل کرد. مبلغ جایز در سالهای اولیه ۱۰۰۰ پوند بود، ولی از سال ۲۰۰۱ به اندازهی عدد سال در تقویم میلادی (یعنی ۲۰۰۱ پوند در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۵ پوند در سال ۲۰۰۵) افزایش یافت.
۱۳- ماهی فوگی در ژاپن ماهی خوشمزهای است که غدد سمی هولناکی دارد. در ژاپن دهه پنجاه و شصت بسیاری از خانوادهها با خوردن این ماهی، خود و خانوادهشان را از بین میبردند)
نظرات بعضی از افراد پس از معرفی برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷
«جویس کرول اوتس» داستاننویس مطرح آمریکایی درباره اعطای مهمترین جایزه ادبی جهان به «ایشیگورو» گفت: «ایشیگورو» با آثار داستانی خردمندانه و غمگینش که یادآور نقاشیهای تکرنگ نقاش معروف ایتالیایی «جورجیو دکیریکو» است به واکاوی در موضوع هویت میپردازد که با دوران از هم گسیخته کنونی بسیار مرتبط به نظر میرسد
«نیل گیمن» داستاننویس و فیلمنامهنویس سرشناس و ۵۶ ساله انگلیسی که جایزههایی چون «نیوبری»، مدال «کارنگی» و جایزه کتاب سال بریتانیا را در کارنامه دارد نیز پس از معرفی برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷ گفت: از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم. «کازوئو ایشیگورو» نویسندهای خوب، جدی، درخشان و سختکوش است که هرگز از پرداختن به موضوعات بزرگ و یا ورود به ژانر علمی تخیلی و یا فانتزی نهراسیده و از همه آنها به عنوان وسیلهای برای رسیدن به ایدههایش استفاده کرده است
«سباستین بری» نمایشنامهنویس و رماننویس ایرلندی که ۲ بار برنده جایزه ادبی «کاستا» شده و ۲ بار هم به جمع نامزدهای جایزه «بوکر» راه یافته درباره برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷ اظهار کرد: «ایشیگورو» برنده جایزه نوبل ادبیات شده است و دوستان نویسنده و همکاران او، خوانندگان و مترجمان آثارش در سراسر جهان با شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدند. با مرگ «شیموس هینی» شاعر و نویسنده معروف ایرلندی و برنده نوبل، این حس القا شد که قلب او نیز از دنیای نویسندگی رفته است. «شیموس» روحی درخشان و فوقالعاده داشت و اکنون میتوانید دقیقاً چنین کلماتی را درباره «ایشی گورو» بزرگ به کار ببرید. کمیته جایزه نوبل بسیار هوشمند است و پس از اعطای جایزه نوبل سال گذشته به «باب دیلن»، جایزه امسال را به یکی از بزرگترین طرفداران «دیلن» داد. «جوف کنراد» هفت و یا هشت داستان شاهکار پیاپی نوشت درست همان کاری که «ایشیگورو» انجام داد و امروز میتوانیم او را همچون «شیموس هینی» در زمره نویسندگان حقیقتاً جنتلمن تاریخ دنیای ادبیات قرار دهیم.
«اندرو موشن» شاعر و نویسنده نامدار که بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۹ به مدت ۱۰ سال ملکالشعری بریتانیا بوده است نیز در واکنش به انتخاب برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۷ گفت: بزرگترین ارزش و فضیلت دنیای تخیلی «ایشیگورو» این است که همزمان بسیار شخصی و در عین حال عمیقاً آشناست؛ دنیایی از سرگشتگی، انزوا، مراقبت، تهدید و شگفتی. او چگونه این کار را انجام میدهد؟ با قرار دادن اصول داستانهای خود بر ترکیبی از ذخایر ادبی باریکبینانه و دقیق و نشانههایی به همان اندازه واضح از قدرت عاطفی. این ترکیبی قابل توجه و مسحورکننده است و فوقالعاده است که اعطاکنندگان جایزه نوبل آن را مورد تقدیر قرار دادند.
«مادلین تین» نویسنده کانادایی برنده بوکر نیز گفت: «کازوئو ایشیگورو» وارد افکار شما میشود و اسباب و وسایل را در درون ذهن شما جابهجا میکند. او کلماتی را در ذهن شما میگیرد و آنها را به چیزی دیگری تبدیل میکند و شما را نیز همزمان تغییر میدهد. از ابتدا رمانهای او را دوست داشتم. او رمان به رمان به ایجا تغییر در ما ادامه میدهد و این کار را به چه روشنی و با چه قدرتی انجام میدهد. او با نوعی آزادی درونی مینویسد که بسیار مهم و نادر است.
خانه داستان چوک، با دورهای داستان نویسی، ویراستاری، نقد ادبی و کارگاه ترجمه داستان
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام خانه داستان چوک
https://telegram.me/chookasosiation
شبکه تلگرام خانه ویراستاران چوک
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک