نام تو اصلاً زن پا به ماهی است دراتاق محزون قابله
مجموعه شعر” فصل زرد نا” ۷۵ صفحه ومشتمل بر ۶۱ سروده سپید میباشد بیشتر این سرودهها به بیان عواطف میپردازند. در این مجموعه شعرها نامگذاری نشده و با شماره مشخص شدهاند وبه نظر میرسد ترتیب خاصی نیز در چیدمان آنها وجود ندارد و فاقد پیچیدگی وساختار شکنی ودیگر مقولات فرمی میباشند وشاید بتوان آنها را در نهایت ایجاز دانست. /
اگر روایت را داستانی در یک قالب ساختاری بدانیم این ساختار میتواند بهشکل اشکال مختلفی مانند شعر نمود یابد. گاهی داستان را همارز با روایت میدانند بنابراین برای بیرون کشیدن عناصر روایی یک شعر ناگزیر به استفاده از مشترکات آن با داستان هستیم. مواردی نظیر توصیفها، شخصیت پردازی، زاویه دید و…
بخش مهم از روایت، شیوهٔ بیان آن است. راوی در شعر زیر و بیشتر شعرهای مجموعه اول شخص است تاکید بر ” من ” راوی که در بیشتر سرودهها به چشم میخورد شیوهای متداول بویژه در ادبیات زنان است. گرچه در بیشتر شعرهای راوی شکلی آرمانی به خود نمیگیرد و لحن وبیان خود را تا انتها حفظ مینماید.
«من آیینه تمام نمای زنها هستم
که با چترهای قرمز روی ریلهای بی قطار
به مقصد نامعلومی میروند (شعر شماره ۱ صفحه ۴)»
یا
«ثانیهها میهمان امید
من میزبان
وتو هنوزنیامده ای »
«من تشنهام گلویم ذوق ذوق میکند مریض هوای تو شدهام
در آسمان اندیشه بالهای تو را به پروازی مسلم وعده میدهم »(شعر ۳۰ صفحه ۳۸)
هر روایت ممکن است در قالب بیانی متفاوت ارائه گردد اما به طریقی همسان از قابلیتهای نظیر بازنمود شخصیتها رویدادها و صحنه و مکان استفاده مینمایند گرچه در شعر این عناصر به گونهای در هم تنیده و در نهایت ایجاز و اختصار
به کار گرفته میشوند شاعر نیز در این مجموعه خرده روایتهایی دارد که میتوان راوی و داستان مابین آن را حدس زد وشاید بتوان این شعرها را با داستانهای مینیمال مقایسه کرد. مانند نمونه زیر که راوی داستان خود را روایت میکند. مکانها در این مجموعه شعر چه به شکل اسامی خاص و چه مواردی عام نقش ویژهای دارند.
«تا کنواسیون بیجینگ راهی نیست
زنی در ریو دوژانیرو بر باد رفته
زنی در جاده قدیم کرج »(شعر شماره ۱ صفحه ۴)
شیوههای بهکاررفته برای برقراری ارتباط در روایت به عنوان یک عملکرد را روایتگری مینامند.اما شعر در بنیان خود استوار به استعاره است در بسیاری لحظات بنا به تأویل خواننده میتواند بر پایهٔ مجاز مرسل شکل گیرند. شاهر احساسات خود را به یاری تصاویر و استعارهها بیان میکند.
«در این سماع همهٔ ستارهها دعوتند
گاهی دستان آسمان را بگیر
مهتاب انتظارت را میکشد »(شعر ۲۱ صفحه ۲۹)
یاکوبسن نکته اصلی ویکهٔ شاعری راجهت گیری آن به سوی بیان میداند شاعری چیزی نیست جز گزارهای که سمت بیان میرود ودراین مجموعه شعر فاطمه همدانیان در بیانگری بیش از سایر المانهای شعری تاکید کرده است.
«بر آب دادهام
آخرین ماهی تنگ را
ودر ظلمات کنار این مرداب باقیماندهام
تصویر زنی هستم در آینه
زندگی را در دریا غرق کردهام
به جرم کشتن امیدها در فراری بی انتها گام مینهم
پاهایم
مضراب رسیدن
ومقصد ناکجا آباد »(شعر شماره ۴۲ صفحه ۵۵)
بیشتر شعرهای این مجموعه زبانی ساده دارند و فاقد لایههای تودر توی معنا هستند اغلب حاوی روایتهای سر راستی هستند گرچه ترکیبات اضافی و وصفی سلسه واری در سطرهای شعر شاعر به چشم میخورد که توانسته است به توصیف بپردازد. اما هردر واقع هر اشاره به عنصری بخشی از طرح اصلی داستان است.
«پاهایم بیناترین عضو این تجسد عظیم
پس میکشمشان
در انگشتهایت فراخوانی ماندن است
ومن که نخواهم ماند
میروم به دور دستترین نقطه بودن »(شعر شماره ۴۳ صفحه ۵۶)
شاعر به عنوان یک زن دراین مجموعه چیزی بر هویت زنانه خود تاکید دارد زنی منتظر که با معشوق خود هویت مییابد واز این منظر شاید بوسیله بیان احساسات پیوند موثرتری بین خود و مخاطب ایجاد کند.
«پشت بوتههای سبز زیستن
هفت روز بعد فصل زردنا
تولد زنی ست
که دستهایش سی بهار درخت ثانیهها را هرس کرده
ونامش
ارتباط تنگی دارد با الههٔ آبها ….»(شعر شماره ۶۰ صفحه ۷۴)
یا
«زنی منتظر در انتهای کوچه یاد آور خیالهای خام است
بارور میشوم از خیالت
تو پاییز میشوی
به من بازمی گردی»(شعر ۵۴ صفحه ۶۸)
انتخاب راوی اولشخص قدرت ببیشتری به این کاراکتر زن عاشق در این مجموعه داده است زنی که در تعلیق بودن ونبودن عشق خود دست وپا می زند وبا همین تعلیق نیز مخاطب را با خود همراه میسازد. وشاید اگر اندکی از سطرهای پراز تتابع اضافات خود میکاست و بر تصویر و بار استعاری شعرهایش میافزود شعرهای زیباتری نسبت به قبل میداشت.■
منابع
۱- همدانیان فاطمه فصل زرد نا مجموعه شعر نشر آسا