هوشنگ چالنگیزاده ۱۳۲۰ خورشیدی در مسجد سلیمان، شاعر معاصر اهل ایران است. که از او مجموعههای متعددی به چاپ رسیده است او یکی از پیشگامان شعر «دیگر» و شعر موج نو است. روایت تکنیکی است که مورد استفاده شاعران بوده است. آنها با در اختیار گرفتن منطق روایی اشیا، المانهای موجود را به گونهای هدایت کردهاندکه افزون بر حفظ قاعده گریزی از روایت شعری را بیان کنند. گاهی این قاعده گریزی میتواند در قالب استفاده از عناصری سورئال باشد.
«با او باش که در این شب سپید
که به هرچه دست میزند
درخت نیلی میزاید
اگر بتوانی
هرچه را رها کن
در زورق بی سرانجام خویش (شعر “خوابها (۲)” صفحه ۱۰۴) /
هوشنگ چالنگی نیز مانند دیگر شاعران از این عنصر در شعرهای خود استفاده کرده است هرچند که شاید نتوان شعرهای او را عمدتاً روایی نامید چرا که او از خرده روایتها به صورت اشارهای ناگاه ودر قالب چند سطردر شعر خود استفاده کرده است. مانند نمونه زیر که از عناصر نوستالزیک نیز بهره برده است.
«رفتن خیالی بیش نیست
از مادرم شنیدهام این را
از مادرم که باغ را آرام
تا روی میز خانه هدایت میکرد
بگذار با فکر آن ستاره
که بوی گندم میداد
دل خوش باشم (شعر شمشیر فصل آخر، صفحه ۳۶)»
حفظریتمو آهنگ درونی شعر از طریق دقت و ظرافت در همنشینی واژگان، یکی از اصلیترین ویژگیهای اشعار هوشنگ چالنگی است؛ مانند نمونه زیر
دراین مکان ستارگان خاموش
چون مردگان که تصویرهای بهشت
به جیب دارند
این لحظه که را دوست میدارید
ای چشمهای من که صدای جهان را میشنوید (شعر”برآب ها ” صفحه ۱۲۲)
شعرهای چالنگی در عین سادگی زبان و نزدیکی به نثر، از آهنگی درونی پیروی میکند و نرم و آهسته پیش میروند. گرچه در پشت این آهستگی انگار حادثهای در حال رخ دادن است؛ حادثهای که در تصویرهای خیال انگیز اشعار پنهان هستند.
«بگذار
همواره ازگوش های من جوانتر باشد
خوابی که مرا دورتر میبرد
بگذار همیشه
سقوط این ماه
درجیب های من انجام پذیرد (شعر بختارها صفحه ۸۲)
اشعاری که در آنها زبان در عین سادگی و نزدیکی به نثر، از آهنگی درونی پیروی میکند و نرم و آهسته پیش میرود. گرچه در پشت این آهستگی انگار حادثهای در حال رخ دادن است، حادثهای فشردهشده در تصویرهای آهنگین اشعارو گاه تصویرهای شاعر، سخت با طبیعت میآمیزند و از دل طبیعت سر برمیکنند.
«برف را توانستم آرام کرد
به صبح
با جدال خانگی علف
اما گلها که نام خود را می گویند ومی میرند
چون صدایی دور
که به چنگ گیری وگریه کنی (شعر IV صفحه ۱۴۸)»
در شعرهای چالنگی نوعی معماری تصویری وجود دارد که معنا را در متن شعرها به تعویق میاندازد که باعث از بین رفتن مشخصههای تکمعنایی واژگان میشود
«دور نشستم وشب نوشتم کفن
سرخ چهر خندهات را میبینم
قلهٔ سفید ونام نیکوی سایه برفیات (شعر – صفحه ۱۷۵)
در شعرهای روایی ممکن است بافتی بیانی وجود هم داشته باشد اما در شعرهای چالنگی کمتر به چنین بافتی برمیخوریم شاعر با افزودن عناصری سمبلیک به آن شکلی داستانی بخشیده است استفاده از واژههایی مانند گرگ وروباه
که در داستانهای ایرانی از آنها بیشتر استفاده میشود وعناصری سمبولیک هستند.
«در چهار فصل هائل
شب گله گله است
روباه گله گله
وگرگ
وقتی بیابان زرد است
از انقراض خویش میلرزد (شعر” اینک توان نشست” صفحه ۳۷)» در واقع چالنگی اشیا وموقعیت ها را در وضعیتی قرار میدهد که عکس العمل های عاطفی خواننده را برانگیزد ضمن آنکه پیوندی عینی برقرار کند البته از بار اندیشه وتفکر شاعر نیز نباید غافل شد که برای بیان مفاهیم از عاطفه سود برده است ادبیات اقلیت چیزی است که یک اقلیت در دل اکثریت میسازد. «اما هنوز پرندهای مینالد.
هر راوی ادراک خود را بیان میکند و براساس این ادارک پارهای از حوادث را بر میگزیند وپارهای را کنار میگذارد هر
نزدیک با ستارهای محجور وسایه های هرچه درختان
در گریههای من (صفحه ۱۴۶)
بر شاخسار دور
راوی طرح روایت را میسازد شاعر در بیشتر شعرهای این مجموعه از راوی اول شخص استفاده کرده است.
«اکنون بر شما می گویم مشت بسته
از این واژهها درکوه
کوه سپید از برف
دردهای طلایی ناگاه
وگفته بودیم که جهان از وهم شود (شعر “-” صفحه ۱۷۰)
شعرهای چالنگی را میتوان به دوگروه تقسیم کرد شعرهایی که زبان سادهای دارند وشعرهایی که زبان پیچیدهتری داشته وکلمات ونحو قاعده گریزتری را انتخاب کرد است با این وجود، آثار جدیدتر نوعی تعویق و بازآفرینی معنا و فضابه چشم میخورد. همانطور او در کنار دیگر شاعران»