جک هرشمن شاعر ّپر آوازهٔ آمریکا هنگامیکه نوزده سال بیشتر نداشت دو داستان کوتاهش را برای ارنست همینگوی میفرستد و از او میخواهد که در مورد آن داستان نظر بدهد. در زیر ترحمهٔ جواب ارنست همینگوی را به جک هرشمن نوزده ساله میخوانید. متاسفانه جک ۸۳ ساله کپی داستان و نامهای را که برای همینگوی فرستاده ندارد. /
اصل جواب همینگوی فروخته شد به دانشگاه ایندیینا که در آنجا نگهداری میشود. جک بمن گفت که نامه را همان سالها به مبلغ زیادی خریدند که با پول آن توانستم یک ماشین نو بخرم. برای اطلاع بیشتر از زندگی جک هرشمن فیلم کوتاه شاعر سرخ را در یوتیوب مشاهده کنید. (Red Poet)
نامهٔ همینگوی به جک
جک عزیز
ممنون از نامهات و اینکه اجازه دادی داستانت را بخوانم.
جوان من قادر به کمک به تو نیستم. تو از من وقتی نوزده ساله بودم بهتر مینویسی. تعجب آور اینکه تو مثل من مینویسی. این گناه نیست.
ولی با این نوشته بجایی نمیرسی.
وقتی من همسن الان تو بودم فکر میکردم که مثل کیپلینگ مینویسم. فکر میکردم او بهترین داستان کوتاه نویسی ست که بوجود آمده. و امروز هم هنوز بر این باورم که بسیاری از داستانهای کوتاه او بهترین هستند. ولی بعدها متوجه شدم که باید موانع زبانی را بشکنم و از نو آغاز کنم. وقتی این کار را انجام دهی نوشتهات شخصیتر به نظر میآید و شخصی بگوش میرسد. این رمز شگفت آور اینکار است.
چرا تو از ابتدا آغاز نمیکنی با خواندن مثلاً آثار کیپلینگ مثل،
The End of the Passage
The Strange Ride of Maraby Jukes
The Mark of the Beast
ازگیدو موپاسانت،/ف Boule de Souif، Le Maison Tellier
از استیوی گرین، The Open Boat، The Blue Hotel
از امبورز بینس، Occurrence At Owl Creek Bridge
از فلوبرت، Un Goeur Simple، در ضمن مادام بوآری را هم بخوان.
این کتابها تا مدتی تو را سرگرم میکند. اگر آنها را خواندهای دوباره بخوان. داستانی از توماسمان بخوان بنام:
Disorder and Early Sorrow.، را بخوان. Buddenbrooks
از خواندن کتابهایی که توماسمان ّبعد ها نوشت پرهیز کن.
آنچه میخوانی را خودت ببین و نه از نگاه و گوش من. بلکه چشم و گوش خودت را بکار ببرزبان خودت را بکار ببر و نه زبان من و زبان همهٔ شخصیتهای آنچه میخوانی. بلکه به زبان و فرم خاص خودت بنویس.
لازم نیست که از من بدت بیاید و یا بگویی همینگستاین یک آدم بدرد نخور است. بلکه برو بدنبال یک کار جدید. برای منهم آرزوی موفقیت بکن.
عشق مرا به دوست دخترت ابلاغ کن و از گربهات خوب نگهداری کن.
نمیدانم تا چه مدتی در کوبا خواهم بود چون من مدتها پیش باید راهی آفریقا میشدم.
اگر تصمیم گرفتی به خدمت ارتش در آیی برایت موفقیت آرزو میکنم.
اگر کارلوس بیکر را دیدی سلام مرا به او برسان و این نامه را به او نشان بده و از او بپرس آیا نصا یح من مفید است یا نه. من ادبیات انگلیسی تدریس نمیکنم
تو خیلی سعادتمندی که نوزده سالهای حتیدر هر شرایطی باشی. من حاظرم هرزمان بسرعت نوزده سالگی را آغاز کنم. در عوض من طوری خواهم زیست که بلد هستم و آن از ۵۳ به بالاست.
هیچکس غیر از احمقها نمیدانند که نوشتن کار آسانی نیست.
خوشحال میشوم که هر گاه مشغول نوشتن نیستم تو را ملاقات کنم.
اما این نامه صریحترین فکریست که درمورد مشگل تو میتوانستم بکنم. اینست مشگل تو طبق آنچه در نامهات نوشته بودی و آنچه من در داستانت دیدم.
دوستت، ارنست همینگوی
* این نامه تایپ شده است و در پایان همینگوی با دستخظش مینویسد:
لطفاً مهر مرا به دوست دخترت ابلاغ کن.
……
* بعد از خواندن نامهٔ همینگوی از جک چند سؤال دارم:
میپرسم نام دوست دخترت در نوزده سالگی چی بود؟
جک: نامش تری بود و بعدها آهنگساز موفقی شد
مهناز: آیا کتابهایی را که هکینگوی سفارش کرده بود خواندی؟
جک: چندتایی را قبلاً خوانده بودم. بقیه را خواندم بغیر از کتاب امبورز.
مهناز: تا آنجا که میدانم به خدمت ارتش نرفتی، درسته؟
جک: من مخالف جنگ ویتنام بودم و دانشجویانم را علیه جنگ تحریم میکردم و علیه رفتن به جبههٔ جنگ. دانشگاه مرا اخراج کرد و چیزی طول نکشید که بی خانمان شدم!!
مهناز: آیا پیام همینگوی را به کارلوس بیکر دادی؟
جک: نه
جک اصافه کرد که روزیکه همینگوی خودکشی کرد من در صد مایلی خانهٔ او بودم، داشتم بدیدن دوستی میرفتم که متوجه شدم خبرنگارها بد نبال یافتن و مصاحبهٔ با من هستند. ■
……
بدیهیان: زندگی و بر گزیدهای از آثار جک هرشمن را در دست ترجمه دارم.