جوایز ادبی

یلینک پیش از دریافت جایزه نوبل ادبیات جوایز دیگری نیز به دست آورده بود که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

آثار:

مهم‌ترین اثر او رمان پیانیست است که سال ۱۹۸۳ منتشر شد. میشائیل هانکه سال ۲۰۰۱ فیلمی با نام معلم پیانو بر اساس این رمان ساخته است. موضوع رمان‌ها و آثار یلینک به گونه‌ای است که به فارسی قابل ترجمه نیستند. نوامبر ۲۰۰۴

چطور شد که نویسنده شدید؟ چه کسی الهام بخش شما بود؟ / 

همانطور که خیلی از نویسنده‌های دیگر می‌گویند: از طرفی همه‌ی کاری که از بچگی می‌کردم خواندن کتاب بود، من گوشه گیر بودم، و این اخلاقِ من را والدینم و محیط اطرافم تشدید می‌کردند. از طرف دیگر، هرچقدر بیشتر می‌خواندم، این شکاف مشهور را بین خودم و دنیا بیشتر حس می‌کردم. خیلی زود شروع کردم، و بعد فکر می‌کنم سعی کردم این شکاف را با چیزی پر کنم که برایم قابل دسترس و ملموس بود، و تنها چیزی که داشتم نوشتن بود. انگیزه‌ام خصوصاً در دهه‌ی ۱۹۵۰، وقتی گروه وین توسط نویسنده‌ای بنام اچ سی آرتمان تاسیس شد، تقویت شد. این گروه به من نشان داد اگر می‌خواهید چیزی بگویید، باید بگذارید خود زبان آن‌را عنوان کند، چون زبان معمولاً معنادارتر از محتوایی ست که یک نفر تصمیم می‌گیرد منتقل کند. آموخته‌های من در موسیقی و ترانه‌سرایی موجب شد یک فرآیند زبان موسیقایی را یاد بگیرم که در آن به‌عنوان مثال، آوای کلماتی که می‌نوازم باید معنای واقعی‌شان را برای ارائه معنا درمیان بگذارند.

حالا که برنده جایزه نوبل شدید، فکر می‌کنید روی آینده‌ی حرفه‌ی شما تاثیری خواهد داشت؟

حس می‌کنم طوری آینده‌ی حرفه‌ای من را تحت تأثیر قرار خواهد داد که بدون هیچ نگرانی بتوانم هنر نوشتنم را با آرامش خاطر توسعه بدهم. این قضیه حتی می‌تواند برای پروسه زبانی من خوب باشد، همانطور که گفتم موزون و آهنگین است.می‌تواند از منبع بزرگ‌تری از آزادی گرفته شود. طنز می‌تواند کارها را خیلی راحت‌تر کند.

اینترنت برای شمای نویسنده چه نقشی ایفا کرده است؟

اینترنت برای من ستودنی است. دلم نمی‌خواهد حس “جاودانه نوشتن” داشته باشم. سرعت و زودگذربودن اینترنت برای من خیلی جالب شده است.

گاهی اوقات عنوانی در بالای صفحه‌ام درست می‌کنم به نام “یادداشت‌ها”، که سعی می‌کنم در آن چیزهایی بنویسم که با سرعت گفته می‌شوند، مثلاً ایمیل‌ها، که از یک طرف عنوان‌کننده‌ی اتفاقات حال هستند ولی از طرف دیگر قانوناً در جای خاصی نوشته نشده‌اند. در عوض بیشتر شبیه نوشته‌ای ست که با انگشت روی شن خیس نوشته شود. هر زمان می‌توان آن‌را محو کرد، درحالی‌که کتاب چیزی است که “باقی می‌ماند”، همانطور که بوده، چیزی که در دست می‌گیرید.

به نظر شما مبرم‌ترین قضیه‌ی اجتماعی در جامعه‌ی غربی امروزه چیست؟

سوال سختی ست. فکر می‌کنم انزوا یکی از بزرگ‌ترین مشکلات است، یک مانع رو به رشد برای وحدت سیاسی. در گذشته می‌گفتیم: به سلامتی توسعه آگاهی طبقاتی. بورژوازی خرد جامعه، با امید صعود اجتماعی و درک اینکه هر لحظه ممکن است شکست بخورند (هیچ “شغل همیشگی” وجود ندارد، همه در معرض خطر هستند؛ شغل بیش از پیش ناامن شده، نجات آدم‌ها بیش از پیش پرمخاطره شده، و با این حال به نظر نمی‌رسد هنوز با افرادی که در شرایط مشابه هستند به وحدت بزرگ‌تری دست یافته باشند) – و همه‌ی این‌ها به نظرم خیلی خطرناک است. یگانگی فرساینده به شکل متناقضی جامعه را مستعد ساختن جایگزین اشتراکی و فاشیسم به هر شکلی می‌کند.

به‌عنوان برنده‌ی نوبل فرصت این را پیدا کرده‌اید که برای جایزه‌ی نوبل ادبیات نیز در آینده نامزد شوید. دوست دارید چه ادبیاتی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل بشود؟

ادبیاتی که شیوه‌های جدید زبان شناسی و رسمی را بکار ببرد تا دورنمایی از جامعه را به طور کل ارائه دهد و همزمان نقاب‌ها را از چهره‌ی آن کنار بزند – این ادبیاتی ست که به نظر من شایسته‌ی برنده‌ی جایزه است.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها