«اصالتاً درختی تبریزیام» نخستین مجموعه شعر منتشر شده نیکو (آناماریا) مرادی است که شامل ۵۴ شعر ودر ۸۷ صفحه منتشر شده است بیشتر شعرهای این مجموعه منطقی روایی دارد و همینطور استفاده از استعارات زبانی در این مجموعه توانسته است چند معنایی ایجاد و امکان لذت کشف را به خواننده ارائه نماید. /
اثر هنری هم از روح سوبژکتیو آفریننده مایه میگیرد و هم از روح ابژکتیو جهان، و هنر نمیتواند از ایده افلاطونی جان هنرمند آغاز شود. در واقع شاعر با پیوند میان داستان اساطیری هابیل و قابیل و دنیای امروز توانسته است همپیوندی عینی ایجاد کند او موقعیتها را در وضعیتی قرارمیدهدتا عکس العمل های عاطفی خواننده را برانگیزد و پیوندی عاطفی برقرار کند. درواقع شگرد او این است که از جملاتی ساده معناهای عمیق و تاثیر گذار بسازد.
«هابیل برادر کوچک من
خوشبختی اتفاقهای هنوز نیفتاده است
خوشبختی دیوارهای خانه است
قبل از اینکه پرچمهای سیاه بپوشند. (شعر شماره ۵ صفحه ۱۲)
و شعر چیزی جز امتیاز یک لحظه نیست که به سراسر زندگی معنا میدهد شاعر موجود سرگشتهای نیست که از درون خود با خبر شود ازدرون هستی آگاه میشود، از راز. راه شاعر بنیان هستی را از نامیدن آن میشناسد «شعر بنیان هستی است از راه زبانش» و شاعر در شعر زیر بهخوبی توانسته است بین داستانها و جهان امروز پیوند برقرار کند و نمادها بتوانند درجای خود به شکل زیبایی شناسانه با مخاطب ارتباط برقرار کنند هنر روایت به خودی خود یک امر بسیار مهم زیبایی شناسانه است. معمولاً تعداد زیادی از المانهای زیباییشناسانه در شعر وارد عمل میشوند. این المانها شامل ایدههای ضروری ساختار روایت هستند
«جوانه میزند دانههای پوست پلنگی آهن
ذهنم که در قالبهای همیشگی شکل میگیرد
به اسمم فکر میکنم کاوه
که کارخانهها اسمش را یدک میکشند
و تیراژ تولیدشان
در سلولهایمان
تودههای سرطانی میزایند
تا از جهش ژنها
روی شانههای مردم مار بشود(شعر شماره ۲۵ صفحه ۴۱»
تصویر سازی ویژگی دیگری است که شاعر از آن بهره برده است شاعر به خوبی میتواند با کلمات میزانسی بسازد ذکر جزئیات و توالی میان عناصر باعث میشود روایت در این شعرها قوام و انسجام یابد.
«پیرمیشویم
دریاهای ذهنمان
مرداب میشود
پرورشگاه تمساحهایی
که افکار تازه وارد را میبلعند (شعر شماره ۳۲ صفحه ۵۲)»
لوتمن معنای متن را از نسبت آن با نظامهای معنا شناسیک دیگر به متون دیگر وحتی قاعدههای ادبی (وابسته به ژانرهای ادبی) میداند شعر نیز نسبت معناشناسیک با داستان دارد و شاید همین داستان پنهان در سطرهای یک شعر است که میتواند معنای دیگری خلق کند.
«بیا اولین قرارمان
تمام خندههای عصر جدید را گریه کنی
ومن از سینما عصر جدید خیابان روز ولت
تا میدان اعدام
عاشقت شوم (شعر شماره ۲۵ صفحه ۴۱)»
خوبی توانسته موضوعات و رخدادهایی را که بتواند قاعده احساسات باشد و مخاطبان با آن تجربه مشترک داشته باشد بیابد تا احساسات برانگیخته شوند همانطور که ویلیام وودورث میگوید: «شعرهای عالی سرریز خود انگیخته احساسات هستند»
اصالتاً درختی تبریزیام ساکن قوطی کبریت
هر روز قسمتی از من دور میشود (شعرشماره ۶ صفحه ۱۴)
اگر بینامتنیت را شکلگیری معنای متن توسط متون دیگر بدانیم خود میتواند شامل استقراض و دگردیسی متنی دیگر توسط مولف یا ارجاع دادن خواننده به متنی دیگر باشد. اگر بخواهیم به نظریه بینامتنی قائل باشیم در هر متن همواره حرکت از داستان به شعر و برعکس وجود دارد. بینامتنیت شگرد دیگری است که در شعر بیشتر استفاده میشود در واقع اشاره به روایتهای دیگری است که به روایت اصلی قوام میبخشند بیآنکه به ذکر همه ماوقع بپردازند این آرایه بر تاثیر روایت در شعر میافزاید.
«نگاهت را بینداز
ته حوضچه ماهی زنده فروشیها کمی شنا کند
وبا آب ششهایش نفس بکشد
هنوز از سایهی تور سراسیمه شود
ببینی که مردم
تماشای رقص بندری را
در آخرین ثانیهها دوست دارند
باز گوشت را بچسبانی به صدف
هی شماره بگیری
باید صدای دریا را بشنوی
به او بگویی
سرنوشت ماهیانی را
که قصه ماهی سیاه کوچولو را از بر بودند (شعر شماره ۳۶ صفحه ۵۷)»
در واقع شاید این گفته تارکوفسکی صادق است که میگوید «هنرمند به جای همهی کسانی حرف میزند که خود قادر به سخن گفتن نیستند.» شاعر در این جا با قسمتی از جامعه همصدا میشود که قادر به بیان رویاها و آواهایشان نیستند شاعر در شعر زیر و دیگر شعرهای این مجموعه به خوبی توانسته است از ظرفیتهای نمادین (توانش جانشینی زبان) واژگان استفاده نماید و ضمن بیان مفاهیم شکل زیبایی شناسانه متن را حفظ نماید. لذت همراهی با دیگری و همدردشدن با دیگری لذتی زیباشناسانه است
مزرعه زادگاه زنی بود
که زیر سایهی مترسکی به دنیا آمد
سیاهی سایهاش را سر کرد
مزرعه شد
مزرعه
اسمی بود در شناسنامه زنی
زادگاه مادربزرگ بود
یا اسم زنی که زیر سایه مترسکی به دنیا آمد
زیر سایه مترسکی خزان گرفت
شبیه سربهزیری تدریجی گلهای سرخ گلدان
چقدراشکهایت از روسری روی بند چکه کند
دردهایت از کمربند چرمی
وگیسهایت از قیچی شدن
دستهایت را از شستن همیشگی استکانها بشور (شعرشماره ۵۱ صفحه ۸۲)»
تی اس الیوت یگانه راه بیان احساسات در شکل هنر، یافتن یک همبستگی ابژکتیو، یا به بیان دیگر یافتن رشتهای از موضوعها، یک وضعیت، یا زنجیرهای از زخدادهاست که بتواند قاعدهی احساسات باشد چنانکه وقتی حقایق خارجی، که باید منجر به تجربه حسی خاصی شوند، ارئه گردند، احساسات نیز به سرعت برانگیخته شوند.
آی درخت مقدسی که پدر میگفت
با این همه بند به دست وپایت
شبیه دختری شدی با چهل گیس بافته
بالای تپهای به ارتفاع تنهاییات
یا
«چهل سالگی
شبیه نیم خستهی کاج است
درقراری فراموش شده
تنهایی نیمکتی
که سایهاش را تبر با خود میبرد (شعر شماره ۱۷ صفحه ۲۹)»
مثالهای متعدد دراین مجموعه شعر نشان داده است که شاعر به پیرامون خود بی اعتنا نیست و به مسائل زمان خود اهمیت میدهد و شاید همینطور که برخی از صاحبنظران معتقدند هنر وجه خاصی است از بیان آگاهی اجتماعی، و شاید بتوان هنر را بیانگر نیروی درونی یک هنرمند دانست که آن را از تماس یا واقعیت زنده به دست میآورد.■
منبع:
اصالتاً درختی تبریزیام؛ نیکو آناماریا مرادی، انتشارات بوتیمار مشهد چاپ اول ۱۳۹۲