کتاب «عقاید یک دلقک»، نوشته هاینریش بل (Heinrich Boll) توسط شریف لنکرانی، محمد اسماعیل‌زاده و باستانی به زبان فارسی ترجمه شده‌است هرچند ترجمه محمد اسماعیل‌زاده، ترجمه روان‌تر و تأثیرگذارتری می‌باشد. هاینریش بل ‌(Heinrich Boll)، متولد ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در کلن، در سال ۱۹۸۵ در لانگن برویش درگذشت. انتقاد از جنگ و به‌دنبال آن نوشتن از تلاش انسان در ساختن زندگی سعادتمند با خلق شخصیت‌هایی باانگیزه که با خستگی‌ناپذیری، واپس‌زدگی‌های جامعه را نادیده می‌گیرند از او نویسنده‌ای متعهد ساخت. «بیلیارد در ساعت نه و نیم» (۱۹۵۹) و «عقاید یک دلقک» (۱۹۶۳) وی به تشدید انتقاد از جامعه‌ای می‌پردازد که در آن تک‌تک افراد برای نشان دادن استعدادهایشان و ساختن یک زندگی شاد پس زده می‌شوند. بل جایزه نوبل ادبی سال ۱۹۷۲ را از آن خود کرد و برای مدت چهار سال متصدی ریاست انجمن ادبی پن (P.E.N.) شد. آثار هاینریش بل تاکنون به ۴۵ زبان ترجمه شده است.

به جرأت می‌توان این کتاب را یک عاشقانه ماندگار نامید، که در آن دلقکی به نام «شنیر» که همسرش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده، برای تسکین دردهایش به مشروب رو آورده‌است. «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی‌ساز مست سقوط می‌کند». فقط دو چیز این دردها را تسکین می‌دهند. مشروب و ماری. مشروب یک تسکین موقتی‌ست ولی ماری نه. ولی او رفته. داستان از جایی شروع می‌شود که پس از خرابکاری شنیر بر روی صحنه و مصدومیت پایش، با بی‌پولی مواجه شده و تصمیم می‌گیرد از روی اسامی موجود در دفترچه تلفن با آشنایانش برای درخواست کمک تماس بگیرد و در همین حین، بارها به گذشته می‌رود و خاطراتش را مرور می‌کند.

ماری همسر او یک کاتولیک بوده و در جوانی با هم فرار کرده‌اند و بدون اینکه با هم ازدواج کنند با هم رابطه داشته‌اند. این امر ماری را عذاب می‌داده و بالاخره روزی از او فرار می‌کند. کتاب تک‌گویی بلندی از مشاهدات آدمی سرخورده و مایه‌گرفته از خاطره‌های شخصی است، هرچند به نظر می‌رسد دیدگاه شنیر ارتباط نزدیکی با عقایدش دارد. هانس شنیر، در خانواده‌ای بورژوا به‌دنیا آمده‌است که تصمیمش برای دلقک شدن از او انسانی مرتد ساخته است. این کتاب که در مخالفت با اوضاع سیاسی و کلیسای محافظه‌کار آن زمان نوشته شده، اثری است تلخ و غم‌انگیز و نظری انتقادی به کلیسای کاتولیک دارد. هاینریش بل معتقد است که کلیسا در سده گذشته به مردم آلمان خیانت کرده و با سکوت خود در برابر اعمال غیر انسانی هیتلر، عملاً از او حمایت کرده است. در واقع این اثر، اثری محتواگراست که با شخصیت‌پردازی قوی و ارجاعات درون متنی به کتابی محکم و یک‌دست تبدیل شده است.

بخش‌هایی از این کتاب را با هم مرور می‌کنیم: «از این‌که می‌شنوم هنوز چیزی به‌نام «وظیفه‌ی زناشویی» وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن می‌کند دلواپس می‌شوم و ترس وجودم را فرا می‌گیرد. محبت و صمیمیت را نمی‌توان با زور در مردم به وجود آورد.»

«مدت‌هاست که دیگر با کسی درباره پول و هنر حرف نمی‌زنم. هروقت که این‌دو با هم برخورد می‌کنند، یک جای کار لنگ است.»

«فقر چیز بدی است، ولی بدتر از آن وضعی است که اکثریت مردم، آن قدر دارند که زندگی‌شان یک‌طوری می‌گذرد.»

«عادی بودن یعنی چه: مجبور بودن به انجام کارهایی که میل انسان در آن نقشی ندارد.»

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها