رمان آلمانی، زمستان ۱۳۹۴، از مجموعه ۱۰۰۱ کتابی که پیش از مرگ باید خواند.

 و. گ. زبالد نویسنده‌ی معاصر آلمانی

وینفرید گیورگ زبالد معروف به و. گ. زبالد[۱] (۲۰۰۱-۱۹۴۴) نویسنده و ادیب مشهور آلمانی است که در سال ۱۹۴۴ در شهر ورتاخ[۲] آلمان به دنیا آمد و در سال ۲۰۰۱ در نورفولک[۳] کشور انگلستان درگذشت.

زندگی

زبالد به عنوان دومین فرزند از سه فرزند خانم رزا[۴] با نام دوشیزگی اگلهوفر[۵] و آقای گیورگ زبالد[۶] در شهر ورتاخ به دنیا آمد. خواهر بزرگ وی گرترود[۷] متولد ۱۹۴۱ و خواهر کوچک اش بیاته[۸] در سال ۱۹۵۱ به دنیا آمده بودند.

پدرش گیورگ فرزند یک کارگر راه آهن اهل بایرن[۹] بود آهنگری (صنعت کاری[۱۰]) یاد گرفت و در سال ۱۹۲۹ وارد نیروی نظامی[۱۱] (نظام – ارتش) ی رایش شد. در ابتدا سرباز بود و توانست تا درجه‌ی سروانی پیش برود. وی تا سال ۱۹۴۷ در زندان جنگی ی فرانسوی‌ها بود. وی از میانه‌ی دهه‌ی پنجاه تا ۱۹۷۱ در ارتش خدمت کرد و تا سرگردی رفت. الگوی و مهم‌ترین فرد دز نظر زبالد پدربزرگ مادری‌اش محسوب می‌شد که ژاندارم ناحیه بود.

زبالد در سال ۱۹۵۴ وارد مدرسه‌ی ابتدایی سپس در سال ۱۹۵۵ وارد مدرسه راهنمایی شد و توانست در سال ۱۹۶۳ دیپلم اش را اخذ نماید. وی که به علت وضعیت ناخوشایند سلامتی و مزاج اش از خدمت سربازی معاف شده بود وارد

دانشگاه شد و توانست در سال ۱۹۶۶ در رشته ادبیات فارغ التحصیل شود.

در همان سال به انگلستان مهاجرت کرد و در همان جا در سال ۱۹۶۷ با دختری از همکلاسی‌های قدیمی‌اش ازدواج کرد. ۱۹۷۶ با زن و دخترش به خانه‌ی بزرگی به سبک ویکتوریایی نقل مکان نمود و آن جا را به گلستانی بزرگ تبدیل کرد.

وی در ابتدا به عنوان ویراستار و بررس[۱۲] در دانشگاه منچستر[۱۳] مشغول شد. از سال ۱۹۷۰ در دانشگاه ایست انگلیا[۱۴] به عنوان مدرس کارش را ادامه داد سپس با نشان دادن لیاقت و پزوهش های بکر در زمینه ادبیات به عنوان استادی نایل آمد و در سال ۱۹۸۸ در همان دانشگاه به عنوان استاد ادبیات نوی آلمان برگزیده شد. وی از سال ۱۹۹۶ از اعضای دانشکده زبان و ادبیات آلمانی[۱۵] به شمار می‌آمد.

زبالد در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۱ در اثر حمله‌ی قلبی در اتوموبیل از دنیا رفت. جسد وی در گورستان نورفلک دفن شد.

وی از دوستان صمیمی ی آقای میشاییل هامبورگر[۱۶]– از ادبای مشهور آلمانی – بود که همین فرد اغلب آثار او را به زبان انگلیسی ترجمه نمود.

امور ادبی

آثار ادبی ی زبالد در واقع از سال ۱۹۸۰ آغاز شدند. در دهه‌ی نود در حالی که وی در آلمان شهرتی به هم زده بود در انگلستان و آمریکا البته به کوشش خانم سوزان سونتاگ[۱۷] – و فرانسه مدتی بعد معروف شد. امروزه وی یکی از بحث برانگیزترین نویسندگان آلمانی به حساب می‌آید.

نثر زبالد نوعی نثر مالیخولیایی است از دید مهاجران و جلای وطن کردگانی که در دیگر سرزمین‌ها در جست و جوی هویت و بنای زندگی ی خویش هستند.

“مطابق طبیعت، یک شعر مبتدی”[۱۸] از نخستین آثار او هستند وی در این اثر به زندگی و آثار برخی از شعرا و هنرمندان آلمانی می‌پردازد. در آثار بعدی‌اش سرگیجه[۱۹] و احساسات[۲۰] (مربوط به سال ۱۹۹۰) به ادارکات و دریافت‌های مالیخولیایی ی خویش از استاندال[۲۱] و کافکا[۲۲] می‌پردازد.

از دیگر آثار او:

مهاجران – چهار داستان بلند[۲۳]

حلقه‌های زحل[۲۴]

برای سال‌های نو[۲۵]

جنگ هوایی و ادبیات[۲۶]

آسترلیتس[۲۷] – شاهکار زبالد – بهترین رمان برگزیده ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ از سوی بی بی سی – تماماً در ۴ پاراگراف.

گورستان کامپو سانتو[۲۸]

ناگفته[۲۹]

بر فراز خشکی و دریا[۳۰]

جوایز

جایزه‌ی ادبی برلین سال ۱۹۹۴

جایزه موریکه ۱۹۹۷

جایزه هاینریش بل ۱۹۹۷

جایزه هاینریش هاینه ۲۰۰۰

رمان آسترلیتس[۳۱]

این رمان[۳۲] در سال ۲۰۰۱ به عنوان آخرین اثر نویسنده پیش از مرگ خودش منتشر شد.[۳۳]

ماجرای محوری ی کتاب سرگذشت دانشمند یهودی پراگی آقای ژاک آسترلیتسِ[۳۴] متولد به سال ۱۹۳۴ می‌باشد که تازه پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی‌اش به ریشه و تبارش پی می‌برد و به تحقیق در مورد سرنوشت اش می‌پردازد.

راوی ی اول شخص داستان که در انگلستان زندگی می‌کند در سال ۱۹۶۷ در سالن انتظار ایستگاه مرکزی راه آهن شهر آنتورب کشور بلژیک از ناحیه‌ی فلاندر با آقای ژاک آسترلیتس – استاد تاریخ هنر – که جلوی عموم داشت با یادداشت‌ها و دوربین عکاسی‌اش کار می‌کرد، ملاقات می‌کند. راوی شیفته‌ی معماری است و با آسترلیتس وارد گفت و گو می‌شود که همان آغاز رشته‌ی درازی از ملاقات‌ها و گفت و گوها – در حدود سی سال – در آنتورب[۳۵]، لیژ[۳۶]، تسبورگ[۳۷]، لندن و پاریس می‌شود.

بین ایشان رابطه‌ی استاد شاگردی تنگاتنگی و گفت و گوهای مفصلی از هر دری در مورد معماری، سیاست و تاریخ شکل می‌گیرد. البته آسترلیتس در مورد خودش حرفی نمی‌گوید ولی مدت درازی که سپری شد آسترلیتس ریشه و تبارش را که به تازگی از آن آگاه شده بود، فاش ساخت.

ایستگاه راه آهن نقطه‌ی عطفی در زندگی آسترلیتس و نیز نقطه ثقل داستان محسوب می‌شود و در وی خاطرات بسیاری را از دوران کودکی و آن هم در ایستگاه راه آهن لیورپول لندن[۳۸] فاش می‌سازند، این که: در تابستان سال ۱۹۳۹ در حالی که چهار و نیم سال داشت وارد لندن وارد این ایستگاه و به ناپدری و نامادری (قیم‌ها Pflegeeltern) تحویل داده شد. این سرنوشت او را رها نمی‌کند و پس از بیماری جسمی و اقامت در کلینیک می‌کوشد با پژوهش‌های مفصل و نیز کمک گیری از دوست مادرش که ساکن پراگ است و بیان تاریخ چند دهه‌ی اروپا ماجرای زندگی خویش را پیدا کند.

وی متوجه می‌شود که در سال ۱۹۳۹ مادر یهودی‌اش موفق شد او را با کاروان بچه‌ها[۳۹] از پراگ به انگلستان بفرستد و جان اش را نجات بدهد، که وی در آن جا نزد یک زوج مبلّغ Predigerpaar – البته برای او همیشه غریبه – در منطقه‌ی ولز[۴۰] در یک مدرسه‌ی شبانه روزی بزرگ می‌شود. مادرش در ماه دسامبر ۱۹۴۲ به منطقه‌ی ترزینشتات[۴۱] کشور چک و از آن جا در سال ۱۹۴۴ برای قتل (به سوی مرگ) به شرق برده می‌شود. پدر یهودی ی آسترلیتس که نخست توانست به فرانسه بگریزد، سرانجام در همان جا به اردوگاه ناحیه‌ی پیرنه[۴۲] اعزام می‌شود. البته شواهد و مدارک آن نقطه همه ناپدید شده و هیچکدام در دسترس نیستند.

با این وجود آسترلیتس بر آن می‌شود که رد پای پدر را هم دنبال کند. وی کلید خانه‌اش در لندن را راوی می‌دهد و بدین وسیله وی را به مجموعه‌ی عظیم عکس‌هایی که سوابق و کارها و نیز مدارک زندگی وی محسوب می‌شوند، وارد می‌کند. (آشنا) راوی از این میراث استفاده می‌کند تا به وسیله‌ی آن‌ها پس از غیبت قطعی (ناپدید شدن نهایی ی) آسترلیتس گزارش دوستی ی سی ساله‌ی میانشان را با استفاده از گلچینی از در حدود ۸۰ عکس و طراحی ارایه دهد.

نویسنده با استفاده از شگردهایی همچون جملات فرعی و بدل، شخصیت سازی از طریق افعال و واژه‌هایی خاص و نیز ترفند استفاده از جملاتی طولانی و چندین صفحه‌ای و نیز نقل قول‌های نامستقیم از آسترلیتس از زبان راوی می‌کوشد رمان را به پیش ببرد.

این کتاب هم رمان است، و هم خاطراه نویسی و هم گزارشی از یک دوستی ی سی ساله که با ذکر تاریخ و ارایه‌ی عکس‌ها و نمودارهای بی شمار و نیز خرق عادت‌های بی شمار روایت می‌شود.

یکی از موضوعات محوری ی داستان “مابعدالطبیعه‌ی تاریخ[۴۳]” است، بدین طریق که راوی ی اول شخص از طریق بررسی ی روند بناهای و آثار معماری در بستر اجتماعی به شرح شکل و تاریخشان می‌پردازد. [۴۴]

این رمان قرار است از سوی انتشارات روزگار به مدیریت آقای عزیزی منتشر شود.

[۱] Winfried Georg Sebald (W. G. Sebald(

[۲] Wertach

[۳] Norfolk

[۴] Rosa

[۵] Egelhofer

[۶] Georg Sebald

[۷] Gertrud

[۸] Beate

[۹] Bayern

[۱۰] Schlosser

[۱۱] Reichswehr

[۱۲] Lektor

[۱۳] Manchester

[۱۴] East Anglia

[۱۵] Deutschen Akademie für Sprache und Dichtung

[۱۶] Michael Hamburger

[۱۷] Susan Sontag

[۱۸] Nach der Natur. Ein Elementargedicht (۱۹۸۸)

[۱۹] Schwindel

[۲۰] Gefühle

[۲۱] Stendhal

[۲۲] Kafka

[۲۳] Die Ausgewanderten.Vier lange Erzählungen (۱۹۹۲)

[۲۴] Die Ringe des Saturn (۱۹۹۵)

[۲۵] For Years Now (۲۰۰۱)

[۲۶] Luftkrieg und Literatur

[۲۷] Austerlitz (۲۰۰۱)

[۲۸] Campo Santo (۲۰۰۳)

[۲۹] Unerzählt (۲۰۰۳)

[۳۰] Über das Land und das Wasser

[۳۱] همانگونه که در روند داستان مشخص خواهد شد، نام قهرمان اصلی داستان از روی نبرد مشهور ناپلئون گرفته شده به نام نبرد استرلیتز، Die Schlacht bei Austerlitz و لذا نگارش و شیوه‌ی تلفظ فرانسوی ی استرلیتز یا اوسترلیتز درست‌تر می‌نماید ولی از آن جا که در این ترجمه کوشیده شده – بنا به بضاعت مترجم – اسامی به تلفظ آلمانی ی آن‌ها ثبت شوند، از این رو شیوه‌ی نگارش آسترلیتس ترجیح داده شد.

[۳۲] برش بسیار کوتاهی از چندین صفحه از این رمان – درست قسمت خاطرات اولیه خودِ آسترلیتس از دوران کودکی – بلند به نام “آسترلیتز جوان” توسط انتشارات کتابسرای تندیس زیر مجموعه کتبی به نام تندیس‌های جیبی در سال ۱۳۹۰ با ترجمه‌ی خانم پویه میثاقی در ایران منتشر شد.

[۳۴] Jacques Austerlitz

[۳۵] Antwerpen

[۳۶] Lüttich

[۳۷] Zeebrugge

[۳۸] Liverpool Street Station

[۳۹] Kindertransport به هجرت و اعزام بیش از هزار کودک یهودی از کشورهای تحت اشغال نازی به انگلستان برای حفظ جانشان اطلاق می‌شد.

[۴۰] Wales

[۴۱] Theresienstadt

[۴۲] Pyrenäen

[۴۳] Metaphysik der Geschichte

[۴۴] رمان آسترلیتس با رمان به معنای عرف و عام آن تفاوت بسیاری دارد. خواننده‌ای که به عادت مألوفِ رمانخوانی این کتاب را می‌گشاید، با اثری غافلگیرکننده مواجه می‌شود. نویسنده در بدو امر با اشارات و تفصیلات بسیار در مورد بنا و معماری ایستگاه راه آهن مرکزی ی شهر آنتورپ بلژیک و نیز در صفحات آتی در مورد اوضاع شهر پراگ در کشور چکسلواکی، به خاص بودن اثر خویش اشاره می‌کند و از همان ابتدا تخصصی و فنی بودن اثر خویش را می‌نمایاند. آقای زبالد که از شهیرترین نویسنده‌های معاصر آلمان است، با این اثر خود بحث‌های بسیاری را برانگیخت و یک جست و جوی ساده اینترنتی نشان می‌دهد که هزاران صفحه‌ی اینرتنتی به شرح و تفصیل صفحه به صفحه‌ی این اثر پراداخته اند و حتا چندین سایت به زبان آلمانی در خصوص این اثر زیر عنوان “فرهنگ زبالدی” و یا “دانشنامه‌ی زبالدی” نیز شکل گرفته‌اند. بدیهی است با این اوصاف ترجمه‌ی این اثر طولانی و نیز بسیار دشوار و فنی و در زمینه‌هایی بسیار تخصصی، هماوردِ خاص خودش را هم می‌طلبد لذا هر گونه لغزش و نارسایی ی مترجم تازه کارِ این دفتر پذیرفتنی است که البته با گوشزد و نیز همکاری دیگر عزیزان در چاپ‌های بعد مرتفع خواهد شد.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها