در سالهای اخیر شاهد رنج بردن بدنهی سینمای داخلی از ضعف فیلمنامه و بخصوص ایده و موضوع بودهایم. در سری جدید سینما- اقتباس برآنیم که در این بخش، بین سینما و ادبیات را آشتی دهیم. در سینمای جهان سینمای اقتباسی از ادبیات داستانی بخش عمدهای از تولیدات سینمایی را بهخود اختصاص میدهد. در سینما- اقتباس با معرفی رمان، داستان بلند و حتی نمایشنامههایی که در ایران ترجمه شده و در دسترس هستند، امکان تبدیل آنها را به فیلمنامهی اقتباسی مورد بررسی قرار میدهیم. پتانسیلسنجی موضوع داستان، تصاویر، تعدد و عمق شخصیتها و امکان تبدیل آنها به فیلم از سرفصلهای این بخش هستند. همچنین فیلمهای موفق و مطرح سینمای جهان با موضوعی مشابه یا از همین نویسنده نیز در این قسمت معرفی میشوند تا امکان بالفعل شدن این پتانسیلها برای مخاطبان و تولیدکنندگان آشکار شود. امید داریم با این تجربه بتوانیم گامی برداریم در یاری رساندن به فیلمسازان و فیلمنامهنویسان و ایدهپردازان.
کتابهای منتشر شده: بریم خوشگذرونی، ۱۳۸۴ (مجموعه داستان) و سفر با گردباد ۱۳۸۵ (تحلیل هرمنوتیک اشعار صائب تبریزی) و مجموعه داستان ابر صورتی و به تازگی تعدادی از داستانهای این نویسنده در فرانسه به زبان فرانسوی منتشر شده است.
ژانر: درام- خانوادگی
دربارهی داستان:
داستان بستنی شکلاتی، داستان عاشقانههای آرام است. عاشقانههایی بین پیرمردی ۸۰ ساله و زنی جوان و شاعر. این رابطه که با برنامهریزی پسر پیرمرد آغاز میشود، کمکم شکل جدیدی بهخود میگیرد؛ تعریف مستقلی از یک عاشقانهی دور از ذهن. گرهی داستان، یک رابطهی غیرمعمول عاشقانه است که با پرداخت قوی و احساسات زیبا و شفافی که به کلمات داستان تزریق شده، جذاب، گیرا و مطابق با سلیقهی خوانندگان داستانهای مدرن است.
علیرضا محمودی ایرانمهر (متولد ۱۳۵۳) داستاننویس، منتقد ادبی، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، مدرس ادبیات داستانی، داور مسابقات ادبی، تولیدکننده برنامههای رادیویی که چندین جایزه در نمایشنامهنویسی رادیویی نیز کسب کرده است. از سال ۱۳۶۹ فعالیت ادبی خود را آغاز کرده است، که تا به حال بیش از یکصد عنوان داستان، نقد و پژوهش ادبی نوشته است. در سال ۱۳۸۲ با داستان ابر صورتی به رتبهی نخست مسابقهی داستاننویسی بهرام صادقی دست یافت. چندین داستانکوتاه از ایشان تاکنون به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه و عربی ترجمه شده است.
|
یکی از تصاویر زیبایی که در داستان استفاده شده، تصویر خاطرهای از چشمان آبی دختران آلمانی است که همهجا همراه شخصیت پیرمرد داستان است و نشانی از گم کردن یک رؤیا در گذشتهاش دارد. مردیکه در دوران زناشوئیاش، هرگز به همسرش خیانت نکرده است و فرزندش (راوی) احساس میکند که پدرش زیر فشار این امیال فروخفته و سرکوب شده کمرخم کرده است و میخواهد با دادن فرصتی دوباره به پدرش، این امید و عشق را در دل او زنده کند.
در ادامهی داستان، راوی، با دختر جوان شاعری قراردادی میبندد، مبنی بر ایجاد رابطهای عاطفی با پدر پیرش و حتی نامهنگاری با او هنگامیکه خارج از کشور است. پس از مدتی حال عمومی پدر رو به بهبودی میرود و گویا چنددهه جوانتر میشود. در این میان، شخصیت مادر که بر اثر سکته قادر به حرف زدن نیست، ساکت و سایهوار از کنار حوادث عبور میکند، با اینکه بیشتر از همه از رازهای این رابطه باخبر است…
در این داستان نیز جملات زیبا و تاثیرگذار کم نیست؛ «بهنظر پدرم، عشق یکطرفه وجود واقعی ندارد و فقط یک خیال خودآزارانه است. بیشتر شاعرانی که در طول تاریخ از بیوفایی یار گلایه کردهاند، خودخواهانه در پی ارضای حس همیشگی مظلومیت خویش بودهاند» در جایی از داستان، شخصیت پیرمرد میگوید: «امکان نداره بتونی یهسال به یه چیزی فکر کنی ولی توی ماهیتش تأثیر نداشته باشی» در واقع، تفکرات پیرمرد اشارهای دارد به قانون جذب و تأثیر انرژی افراد بر یکدیگر برای رسیدن به توازن طبیعی جهان.
برای ردیابی کلیدهای داستان و باز کردن گرهها، نیاز داریم به شناخت دختر شاعر؛ که ما را بین یک معشوق حقیقی و یک بازیگر خوب سرگردان میکند. در واقع تا آخر داستان ما متوجه نمیشویم که آیا او به روح پیرمرد عشق میورزد یا نقش بازی میکند. چند جای داستان به تغییر رفتار سریع دختر اشاره شده که این احتمال را در ذهن ما قوت میبخشد که دختر بازیگر خوبی است و کل این ماجرای عاشقانه، معاملهای تجاری بیش نیست. ولی هرچه به پایان داستان نزدیک میشویم، از نگاه پیرمرد، دیدگاه مثبتتری به علاقهی واقعی دختر پیدا میکنیم. شاید هدف نویسنده هم همین بوده باشد، یعنی عدم تأکید و پرداخت روی شخصیت دختر و در سایه نگاه داشتن آن، برای ایجاد تعلیق و فضایی باز برای تفکر و شناور شدن افکار خواننده در دریای تردید و حدس و گمان.
البته من احساس میکنم این داستان پتانسیل طولانیتر شدن را دارد و بخصوص در مورد شخصیت دختر جوان، میتوان مانور بیشتری انجام داد. شاید بتوان با تغییر راوی و جداسازی صحنهها و تصاویر به چند قسمت مجزا، به یک داستان بلند با بدنه و پیرنگی قوی و منسجم دست یافت.
انتخاب عنوان داستان بسیار هوشمندانه است و تا آخرین جملهها، اثری از آن نمیبینیم و ناخودآگاه، ذهن ما درگیر یافتن ارتباط بین عنوان داستان و سیر روایت میشود.
پایان داستان، بسیار زیبا و تأثیرگذار است. بخصوص ایدهی بستنی شکلاتی، که پیرمرد با وجود داشتن دیابت، با لذت آنرا میخورد، آنهم در هوای سرد و برفی.
علل اصلی انتخاب:
ایرانمهر در نگارش نمایشنامه و فیلمنامه نیز فعالیت داشته است و داستانهای تصویریاش که نثری روان و دیالوگهایی قوی دارند، امکان اقتباس سینمایی از آثار ایشان را بالا میبرد. |
ـ همانطور که در خلاصهی رزومهی فعالیتهای ادبی نویسنده آمده است، آقای ایرانمهر در نگارش نمایشنامه و فیلمنامه نیز فعالیت داشتهاند و داستانهای تصویری ایشان که نثری روان و دیالوگهایی قوی دارند، امکان اقتباس سینمایی از آثار ایشان را بالا میبرد.
ـ نکتهی قابلتوجه در داستانهای آقای ایرانمهر، بکر بودن سوژههای داستانی است که در حال حاضر، یکی از بزرگترین خلأهای موجود در پیکرهی فیلمنامههای حاضر در سینمای ایران است.
ـ داستان بستنی شکلاتی، پتانسیل اقتباس بالایی دارد بهدلایلی مانند عدم ذهنیتگرایی راوی، شخصیتپردازی قوی، تنوع در مکان و زمان حوادث و شخصیتها.
– یکی دیگر از نکات مثبت در این داستان، استفاده از شخصیتهایی با سنین مختلف و در واقع بزرگنمایی شکاف بین دو نسل و تعریف عشق از نگاه آنها.
ـ داستان بستنی شکلاتی، مانند سایر داستانهای این نویسنده، سهل ممتنع است؛ هم مخاطب خاص را راضی نگاه میدارد و هم ارتباط عاطفی خوبی با مخاطب عام برقرار میکند.