جمالزاده، پیشوای نوولنویسیِ فارسی
جمالزاده، نویسندهٔ پیشرو، پس از شهریور ۱۳۲۰ سکوت بیست سالهٔ خود را شکست و آثار متعددی منتشر کرد. دارالمجانین اولین رمان اوست که در این سال برای اولین بار در تهران به چاپ رسید و پس از آن چندین بار تجدید چاپ شد. ساختار رمان همان نمودار آشنایی است که در سیاحتنامهٔ ابراهیم بیک، حاجی بابا، جنایات بشر و… میبینیم. /
نام رمان: دارالمجانین
نویسنده: محمدعلی جمالزاده
سال خلق اثر: ۱۳۲۰
خلاصهٔ رمان: نویسنده (راوی)، پس از بازگشت به تهران یکی از دوستانش را که کتابفروش است در بازار میبیند. پیرزنی پیدا میشود که کتابهایی را برای فروش با خود دارد. کتابفروش میخواهد نویسنده را از در براند اما نویسنده دلش به رحم میآید و کتابی از پیرزن میخرد. پیرزن که نمیتواند باقی پول را پس بدهد، دستهای اوراق دستنویس به نویسنده میدهد. این اوراق شامل اعترافات مردی است به نام محمود که مشکلات و مصائب خود را شرح میدهد. نویسنده این نوشتهها را بازنویسی میکند.
ویژگی این اثر در آن است که بازگشت نویسنده را پس از بیست سال سکوت به صحنهٔ ادبیات به خود اختصاص میدهد. سکوتی که یکی بود یکی نبود یعنی نخستین مجموعه داستان او را در پی داشت.
جمالزاده و اولین داستان کوتاه فارسی
پیش از آنکه جمالزاده با مجموعه داستان خود راهی نو پیش پای نویسندگان جوان بگذارد، دهخدا در چرند و پرند ضمن تجربهٔ سبکی تازه، نثری را پیشنهاد میکند که پایهٔ زبان داستانی جمالزاده و هدایت میگردد. او ترکیبی از نثر نوشتاری و محاورهای را جایگزین نثر احساساتی و ملال آور همعصران خود میکند. نثر دهخدا ریشه در نثر زندهٔ کلاسیک و روی به محاورهٔ عامه دارد. نمونهای از متن چرند و پرند: گفتم: “… تمام اروپاییها هم در این مواقع همین کار را میکنند، یعنی اسب را در صورتی که اسباب مخاطره صاحبش بشود میکشند، دیگر آن که شما میفرمایید حضرت والا حرصش درآمد، شما الحمدلله میدانید که آدم وقتی حرصش دربیاید دیگر دنیا پیش چشمش تیره و تار میشود، خاصه وقتی که از رجال بزرگ مملکت باشد، که دیگر آن وقت قلم مرفوع است. برای این که رجال بزرگ وقتی حرصشان درآمد حق دارند هر کار بکنند.همان طور که اولیای دولت حرصشان درآمد و بدون محاکمه قاتل بصیر خلوت را کشتند.
همان طور که حبیب الله افشار حرصش درآمد و چند روز قبل به امر یکی از اولیا سیف الله خان برادر اسدالله خان سرتیپ قزاقخانه را گلوله پیچ کرد.
همان طور که...”
مقالات شبهداستانی دهخدا در صوراسرافیل و خیرالکلام زمینه ساز پیدایش داستانهای کوتاه جمالزاده شد.
با انتشار یکی بود یکی نبودِ جمالزاده در سال ۱۳۰۰، یکی از مهمترین حوادث تاریخ ادبیات ایران اتفاق افتاد. این رویداد به کار بردن تکنیک داستاننویسی اروپایی در نثرنویسی فارسی بود. یک انقلاب ادبی واقعی که بلافاصله جمالزاده را به عنوان پیشوای نوولنویسیِ فارسی بلند آوازه کرد. ناگفته نماند که با آنکه جمالزاده در این اثر برخی ساختارهای داستان کوتاه غربی را به عاریت گرفته، ولی سنتهای کهن داستانسرایی ایرانی را از یاد نبرده است. چه بسا زیباییِ یکی بود یکی نبود وی، در همین آمیزش پنهان نهفته است.
به باور برخی منتقدان، ظهور یکی بود یکی نبود، از سویی نشان دهندهٔ یک آغاز یعنی ظهور نوول در ادبیات هزارسالهٔ ایران بود و از سوی دیگر پایانی بود برای یک جریان ادبی؛ یعنی جریان ادبی دوران مشروطیت. براهنی مینویسد:
“با جمالزاده، نثر مشروطیت قدم در حریم قصه میگذارد.”
بخشی از داستان کوتاه کباب غاز در مجموعهٔ یکی بود یکی نبود: … مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرفهای مرا گوش میداد، پوزخند نمکینی زد؛ یعنی که کشک و پس از مدتی کوککردن دستگاه صدا گفت: “خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد.”
چندینبار درسش را تکرار کردم تا از بر شد. وقتی مطمئن شدم که خوب خر فهم شده برای تبدیل لباس و آراستن سر و وضع به اتاق دیگرش فرستادم و باز رفتم تو خط مطالعهٔ حکایات کتاب “سایه روشن“.
دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده در صرفکردن صیغهٔ “بلعت” اهتمام تامی داشتند که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق و زراق و فتان و خرامان چون طاووس مست وارد شد؛ صورت را تراشیده سوراخ و سمبه و چاله و دستاندازهای آن را با گرد و کرم کاهگلمالی کرده، زلفها را جلا داده، پشمهای زیادی گوش و دماغ و گردن را چیده، هر هفت کرده و معطر و منور و معنعن، گویی یکی از عشاق نامی سینماست که از پرده به در آمده و مجلس ما را به طلعت خود مشرف و مزین نموده باشد. خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقهای بهکار برده که لباس من اینطور قالب بدنش درآمده است. گویی جامهای بود که درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته است.
آقای مصطفیخان با کمال متانت و دلربایی، تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خونسردی هرچه تمامتر، به جای خود، زیر دست خودم به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یکی از جوانهای فاضل و لایق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبی از عهدهٔ وظایف مقررهٔ خود برمیآید، قلباً مسرور شدم و در باب آن مسالهٔ معهود خاطرم داشت بهکلی آسوده میشد.
این مجموعه که عنوان خود را از شروع کلام قصهپردازان ایرانی گرفته و اولین کتابی بود که بر خلاف عادت به زبان محاوره نگاشته شده بود، ولوله و غوغایی در ایران بر پا کرد. گروهی وی را به بیسلیقگی و بیذوقی متهم کردند که فن نویسندگی را تا حد یک نثر عامهپسند تنزل داده و به جامعهٔ ادبی توهین کرده است. اما اکثر خوانندگان دریافتند که این داستانهای کوچک، آزمایشی است جدید در ادبیات ایران که قصد دارد اوضاع و احوال و اشخاص را تا حد امکان توصیف کند و به لحاظ مضمون قصد دارد اعمال دورهٔ خودکامی و نادانی را به باد انتقاد بگیرد.
شش سال بعد از این حکایتها چایکین (خاورشناس روس) نوشت: ” تنها با یکی بود، یکی نبود است که مکتب و سبک رآلیسم در ایران آغاز شد و همین سبک و مکتب است که در واقع به عنوان شالودهٔ جدید ادبیات داستانی در ایران محسوب شد و فقط از آن روز به بعد میتوان از پیدایش نوول و قصه و رمان در ادبیات هزارسالهٔ ایران سخن راند.”
ایرج افشار (۱۳۰۴-۱۳۸۹)(پژوهشگر فرهنگ و تاریخ و ادبیات فارسی) دربارهٔ او نوشته است:
“این مرد عمرش در سرزمینهای بیگانه گذشت و دلبستهٔ آسایش و زندگی کنار دریاچه لمان (ژنو سوئیس) بود. اما بدانید به چیزی جز ایران نمیاندیشید. خانهاش سراپا ایرانی بود. معاشرانش ایرانی بودند. مرکب قلمش هماره نام ایران و زبان فارسی و مآثر دیگر آن را بر صفحات مطبوعات ایرانی جاری میکرد، کتابخانهاش را به کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران بخشید و حقوق تألیف آثارش را در اختیار دانشگاه تهران گذاشت که به مصارف فرهنگی برسد.”
جمالزاده در سالیان بعد کار داستاننویسی را دنبال کرد اما هرگز نتوانست اثری همسنگ یکی بود و یکی نبود بیافریند.
آثار داستانی جمالزاده:
- یکی بود، یکی نبود (۱۳۰۰)
- عمو حسینعلی (جلد اولِ شاهکار) (۱۳۲۰)
- دارالمجانین (۱۳۲۱)
- صحرای محشر (۱۳۲۳)
- سر و ته یه کرباس (۱۳۲۳)
- قلتشن دیوان (۱۳۲۵)
- هزار پیشه (۱۳۲۶)
- راهآبنامه (۱۳۲۷)
- معصومه شیرازی (۱۳۳۳)
- تلخ و شیرین (۱۳۳۴)
- شاهکار (دوجلدی) (۱۳۳۷)
- قصههای کوتاه قنبرعلی (۱۳۳۸)
- کهنه و نو (۱۳۳۸)
- غیر از خدا هیچکس نبود (۱۳۴۰)
- خاک و آدم (۱۳۴۰)
- شورآباد (۱۳۴۱)
- زمین، ارباب، دهقان (۱۳۴۱)
- صندوقچهٔ اسرار (۱۳۴۲)
- آسمان و ریسمان (۱۳۴۳)
- مرکب محو (۱۳۴۴)
- قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار (۱۳۵۲)
- قصهٔ ما به سر رسید (۱۳۵۷)
- هفت کشور
- یاد و یاد بود
- قیصر و ایلچی کالیگولا اطور روم■
منابع:
از صبا تا نیما- یحیی آرین پور
سرچشمههای داستان کوتاه فارسی- کریستف بالایی، میشل کویی پرس
پیدایش رمان فارسی- کریستف بالایی
صدسال داستان نویسی- حسن میرعابدینی
سیر تحولات ادبیات داستانی و نمایشی- حسن میرعابدینی