دربخش پیشین گفتیم که به دلایل متعدد در آغاز قرن هفتم، سیل سپاه وحشی و خونخوار تاتار به ماوراء‌النهر و خراسان که از آبادترین بلاد عالم و از مهم‌ترین مراکز علم و تمدن جهان شمرده می‌شد، سرازیر گردیدواز آن پس نژاد متمدن آریایی تا مدتی تحت سیطره حکومت مغولان وحشی قرار گرفت که اگر چه تأثیرات این هجوم خانمان سوز در هر یک از جوانب متعدد خود، در گستره کتاب‌های بی‌شماری قابل بررسی و تفصیل است، اما در گفتار پانزدهم از این پژوهش کوشیدیم به مواردی از اوضاع فرهنگی و اجتماعی که مؤثر بر حوزه ادبیات و زبان فارسی است، اشاره ای کنیم. دراین گفتار به چگونگی تحول نثر فارسی در این شرایط ومختصری از مختصات سبکی آن خواهیم پرداخت. /

۱- نثر فارسی پس از حمله مغول

۱. همان‌گونه که سبک تاریخ بیهقیپس از حدود یک قرن و نیم تبدیل به سبک کلیله و دمنه شد، سبک به کمال رسیده نویسندگان اواخر دوره پیشاز مغول هم به یکباره ازخاطره‌ها فراموش نشد و چنان که گفتیم پرورش یافتگان این استادان هنوز در این دوره می‌زیستند و سرگرم ایجاد آثار مختلف خود بودند. تا حدود یک قرن پس از هجوم مغول هنوز سبک معمول قرن ششم باقی بود و فضلا دنباله طریقه نویسندگان معروف دوره قبل راپی می‌گرفتند. به این سبب نثر کسانی همچون جوینی در تاریخ جهانگشا با وجود تمام تأثیراتی که از اوضاع اجتماعی و فرهنگی پس از هجوم مغول یافته است، هنوز پرورده و تقلید شده نثر دوران قبل استو «نتایج واقعی این حادثه بزرگ را باید از قرن هشتم به بعد در ادبیات ایران جستجو کرد» (صفا، ۱۳۸۸. ج ۳: ۳۰۴).

۲. در این دوره با توجه بیشتر به نثر‌نویسی فارسی، همچنان تنوع گسترده موضوعی که در قرن ششم شکل گرفته بود ادامه داشت. شماره تألیفات افزایش یافت. تصنیف کتب ادبی هم در این عهد همچنان رواج داشت و در حقیقت دنباله سیر خود را در آغاز قرن هفتم طی می‌کرد و حتی می‌توان گفت برخی از کتاب‌های این عهد را که در ظاهر مربوط به مسایل ادبی نیست، باید در شمار کتب ادبی قرار داد. در این قرن و به تبع آن در قرن‌های بعد به تألیف کتب در تاریخ عمومی عالم و تواریخی که به ذکر احوال سلسله‌های محلی مقصور است، توجه خاصی شد. قدرت و رواج اندیشه عرفان و تصوف هم در این زمان، تألیف کتاب در این زمینه را شدت بخشیده بود.

۳. در سوختن کتابخانه‌ها و از بین رفتن شهرها و مراکز علمی، بسیاری از کتب و آثار دوره‌های پیش از مغول از بین رفت. از سویی ما در کتب به جا‌مانده گاهی به اسامی کتاب‌هایی برمی‌خوریم که از آن‌ها نام برده شده یا به آن‌ها اشاره شده، در حالی که هیچ اطلاعی از این کتاب‌ها نداریم و ازدیگرسو باروری ادبیات این روزگاران، احتمال وجود کتاب‌های بسیار بیشتری را تقویت می‌نمایند. اما بعد از قرن هفتم و هشتم چون دیگر ایران با حمله بنیان کن و محو کننده ای چون هجوم قوم تاتار درگیر نشد، آثاری که در آن روزگار و پس از آن به وجود آمد، تقریباً همگی بر جای ماند. اگر چه این فراوانی آثار ممکن است این شائبه را ایجاد کند که این دوره از حیث ایجاد آثار و تربیت عالمان و ادیبان روزگار خوبی بوده است.

۴. علوم ادبی در این دوره مانند بسیاری از دانش‌های دیگر در مسیر تلخیص آثار پیشینیان و شرح و توضیح و نوشتن حواشی بر آن‌ها و ترتیب دادن اختصاراتی برای متعلمان گام برمی‌دارد. این زمان، دوران ایجاد کتاب‌های درسی یا نگارش شرح و حواشی و تفسیر و توضیح برای درجات مختلف محصلان یا مدرسان فنون ادب است و به ندرت ابداع و ابتکاری در این زمینه به چشم می‌خورد. آثار علوم ادبی فراوان می‌شود اما اثر ابتکاری تازه در آن کم است.

علاوه بر تاثیر تمامی عوامل فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ی این زمان بر روند تحول ادبیات و نثر، اقتضائات درون بودی ادبیات و گرایش‌های ذاتی متن به تحول و نوآوری را نمی‌توان نادیده گرفت. ادبیات به تبعیت از زبان، سرشتی متغیر و تکامل جو دارد. همین سرشت متغیر و تکامل جوست که با تاثیر پذیری از وضعیت جامعه خود موجب می‌شود، عرصه‌ی بیکران و گسترده ادبیات صحنه ظهور و افول سبک‌ها، اسلوب‌ها، قالب‌ها، مضامین و معانی مختلف باشد. به طبع، آفرینندگان آثار ادبی و هنری نیز برای دور نماندن از این قافله همیشه در حرکت، ملزم به مسلح بودن به ابزار مناسب چنین سفری می‌باشند، لذا برای پرهیز از فرو رفتن در ورطه‌ی تکرار و رکود و دوباره کاری، همواره نیازمند پیدا کردن الگوها و اسلوب‌های نو می‌شوند.

در نثر این دوره (نثرهایی که به ابراز هنر و مهارت ادبی خود اصرار دارند)، کوشیده می‌شود فرآیندهای آشنا، به طور کامل آشنایی زدایی شوند و در این روند غریب سازی، ارزش‌های ادبی و زبانی جدیدتری جستجو می‌شود. هنجارگریزی و هنجار افزایی با هم و در کنارهم سعی بر آشنایی زدایی نوینی داردکه به وسیله آن سطح ادبی نثررا از هرآنچه پیش از خود بوده ارتقا ببخشد. مقصوداز هنجارگریزی آن، تفاوت‌های متن نسبت به زبان معیار همان دوره و بلکه تمام شگردهای آثار ادبی مطرح تا آن زمان و ارزش‌های حاکم دوره‌های قبل است. اجتناب از انتخاب گزینه‌های متداول و تعمد در پیچیده کردن ابزارهای بیان، سبک نثر این دوره را به سوی بهره گیری از قابلیت‌ها و وجوه ظاهری زبان پیش می‌برد. نویسندگان نثر فنی مصنوع با انتخاب نگارش متکلف و با بهره‌گیری از لغات و اصطلاحات پرطمطراق سعی در ایجاد تاثیر بر خواننده خود دارند. نثر این دوره با افراط در آوردن تک‌تک صنایع لفظی و معنوی، دست به هنجار‌افزایی بر سنت‌های حاکم پیش از خود می‌زند، هنجارهایی که در نقد ادبی امروز و به ویژه در بررسی آثاری چون تاریخ وصاف، ناهنجارهایی غیر‌قابل پذیرش است. نویسنده نثر فنی مصنوع همچون مصرف کننده‌ای عمل می‌کند که هدف اصلی او ساختن اجزایی با وجوه زاید و مبهم است که به جای تسهیل فرآیند انتقال، به نادیده گرفتن نقش اصلی زبان منجر می‌شود. مواد خامی که در فرآیند تولید شکل‌ها و ترکیب‌های زبانی به کار می‌رود، دور شدن از مراتب ساده گویی و ساده نویسی را تسریع می‌کند. کشف عبارت و پیغام‌های موجود در متن، با اصول متعارف میسر نیست، چرا که قواعد عادی و صورت‌های ثابت پیشین تغییر می‌کند و الگوهایی متداول می‌شود که از هنجارهای زبان عادی بسیار دور است و قواعد درونی و متفاوتی بر آن حاکم است. (برگرفته از محمودی، ۱۳۸۴: ۳۷).

۲- مختصات نثر فارسی در قرن هفتم هجری

به طور کلی در تتبع و تحقیق نثر این دوره به دو قسم سبک برمی خوریم:

  1. سبک نثر فنی مصنوع
  2. سبک روان

از قرن پنجم به بعد در شیوه نثر ساده با رواج ترسل به زبان فارسی، تغییراتی حاصل شد. ترکیبات و جملات خاصی در ذکر القاب و عناوین طبقات مختلف اجتماع به تدریج معمول شد که از این راه اندک اندک میزان استفاده از کلمات و ترکیبات عربی افزایش یافت و جمله‌ها طولانی شد. این روش به همان نسبت که در انشا رسایل پیش می‌رفت، در انشای عادی یعنی نثر ساده متداول زمان هم تأثیر می‌کرد و بر میزان انتشار زبان عربی در ایران و ورود واژه‌های تازی در پارسی افزوده شد، چنان که نثر ساده در آغاز قرن هفتم با آنچه در آغاز قرن پنجم بود تفاوتی عظیم حاصل کرد. انشاء مرسل در قرن هفتم به عده ای از کتب تاریخ و کتاب‌های علمی و گاه به کتاب‌های قصص و حکایات و رمان‌ها و امثال آن اختصاص داشت. (برگرفته از صفا، ۱۳۸۸. ج ۳: ۱۱۵۵). از بهترین نمونه‌های نثر ساده این دوره آثار بابا افضل کاشی در کتاب‌هایی چون جاودان نامهو (بعضی قسمت‌ها از) جامع التواریخ خواجه رشیدالدین فضل الله (فرشیدورد، ۱۳۸۷: ۷۴) را می‌توان نام برد.

اما سبک متداول عصر دنباله همان شیوه و طرز ابوالمعالی است و این پژوهش در ادامه جریان‌شناسی نثر پارسی در مسیر تطور آن از سبک ساده تاریخ بیهقی تا سبک تاریخ جهانگشا، اینک در این بخش به مختصات و ویژگی سبک نثر فنی مصنوع که در افراط نویسندگان در تقلید و دنباله روی شیوه ابوالمعالی حاصل شده بود، می‌پردازد.

– چنان که در اوضاع ادبی این دوره گفته شد، مهم‌ترین اتفاقی که برای نثر فارسی در این زمان افتاد، ورود لغات مغولی در گستره واژگان کتب این دوره است. «نویسندگان به جهت نقل وقایع و حوادث مغول لغات آن قوم را بسیار آورده‌اند و بعضی از شعرا هم به جهت اقتضای زمان این لغات را در شعر وارد کرده‌اند خوشبختانه آن الفاظ به جهت عدم فصاحت و بلاغت مورد پسند دیگر [نویسندگان و] شعرای ایرانی قرار نگرفت و خود به خود از نظم و نثر فارسی دور شد»(میرفخرائی، ۱۳۸۶: ۷۱). هر چندکهبهگفته استاد صفا «با همه کوشش‌هایی که شده است، […] هنوز واژه‌های بسیار ترکی که معادل فارسی آن‌ها را به آسانی می‌توان یافت [تا وره معاصر ما] در زبان فارسی باقی است»(۱۳۸۸. ج ۳: ۳۱۴)[۱].

– از نظر نفوذ زبان عربی در فارسی این دوره دنباله دوره پیشین است. در واقع «دوره تأثیر بسیار شدید زبان و ادب عربی در زبان ادبی فارسی نیمه دوم قرن ششم و اوایل قرن هفتم» بوده است. (همان: ۳۰۷). این نکته را باید در نظر گرفت که تأثیر نثر فارسی از ادبیات عرب درجات مختلف دارد به طوری که در بعضی از آثار آوردن لغات عربی فقط برای وصف بیشتر و توسعه معنی بوده است و لفظ با معنی معارضه ای ندارد و فقط تجسم و ظهور آن از دوره قبل بیشتر شده است. اما به مرور دیده می‌شود که قدرت الفاظ و نمایش آن‌ها در نثر پیش می‌رود به طوری که از این حیث بر معنی سبقت می‌گیرد و نویسندگان به لفظ بیشتر از معنی توجه دارند و از این حد هم فراترمیرود و در نتیجه نثر فارسی دچار تکلف می‌شود. در بعضی آثار «این نحوه استعمال لغات به چنان صورتیمبالغه آمیز انجامید که گاه در ترکیب جمل و قطعات جز روابط و پاره ای از ضوابط دستوری، اثری از زبان اصیل پارسی در نثر باقی نماند و در مسیر این تحول، نه تنها استعمال لغات عربی به اقتضای صنایع لفظی در نثر فارسی مجالی وسیع یافت بلکه حتی بسیاری از لغات متداول پارسی نیز، جای خود را بی هیچ گونه دلیلی، به مترادف عربی خود سپرد» … (خطیبی، ۱۳۸۶: ۱۳۱).

این ویژگی را بیشتر از همه در انشای مترسلان قرن ششم و آغاز قرن هفتم یا کسانی که به شیوه آنان به تألیف و تهذیب کتب اشتغال داشته‌اند، می‌توان دید و نکته اینجاست که در نیمه دوم قرن ششم و آغاز قرن هفتم نمونه‌های بلاغت زبان فارسی همین گونه آثار بوده است. گرایش نویسندگان به آراستن کلام از سویی سبب استفاده بیشتر از مفردات و ترکیبات عربی می‌شد و از سویی دیگر آوردن الفاظ بی شمار عربی در قرائن جمله‌ها و ایجاد موازنه و سجع، خود موجب به کار بردن و پیدایش صنایع بدیع بیشتری در نثر فارسی می‌گردید تا الفاظ آرایش بهتر و در نتیجه تجسم و نمایش بیشتری پیدا کنند. در واقع نثر فارسی در آثار این‌گونه نویسندگان متصنع گرفتار دور تسلسل باطلی شده بودکه پیوسته الفاظ عربی، صنایع بیشتر و صنایع بیشتر لزوم استفاده از الفاظ تازی فراوان تر را موجب می‌شد و این چنین بود که در نیمه دوم قرن هفتم نثر فنی به نهایت تکلف و تصنع و اطناب و تطویل رسید. در انشاهای ساده قرن هفتم هم استعمال لغات عربی به حد فراوان دیده می‌شود. اما باید یک نکته را مورد توجه قرار داد؛ که لغات تازی که در انشاء ساده این دوره مورد استفاده قرار می‌گرفت، در قرن هفتم – با تحول بزرگی که زبان فارسی در سده ششم یافته بود- جز زبان فارسی شده و جای واژه‌های دری را گرفته بود. پس نمی‌توان با استعمال این گونه لغات و ترکیبات در آثار نویسندگان آن عهد چنین تصور کرد، که انشاء نویسندگان نثر مرسل از نهاد و فطرت شیوه نثر ساده دور شد، بلکه آنچه در این میان از نهاد اصلی خود دور گردیده و بر اثر سیر طبیعی خود در مسیر زمان تغییراتی پذیرفته، زبان دری بود.

نکته دیگر که در جریان تحول نثر فارسی نباید نادیده گرفته شود، افزایش لغت‌های معرب در این دوره زمانی است. «بسیاری از کلمات فارسی و غیر فارسی قدیم تحت تأثیر زبان و ادبیات عرب به تدریج معرب شدند و به جای اصل معرب نشده آن‌ها رواج یافتند» (فرشیدورد،۱۳۸۷: ۶۸).

– تغییر و تحولی که در نثر فارسی از نیمه دوم قرن پنجم پیدا شد باعث ایجاد تفنن‌هایی در کلام گردید که از جمله آن‌ها درج شعر و مثل است. در قرن هفتم نیز بسیاری از نویسندگان به متابعت از سبک فنی و پیروی از آثار عرب، اشعار و امثالی را در ضمن نثر آورده و آن را وسیله آرایش سخن و بلاغت کلام دانسته‌اند، اما در استشهاد و تمثیل به اشعار و امثال همگی در یک حد و پایه نیستند؛ برخی شعرها و مثل‌های فارسی را بیشتر از عربی آورده‌اند و بعضی اشعار و امثال عربی و فارسی، هر دو را به حد وفور در نثر آمیخته‌اند.

-نویسندگان در قرن هفتم به پیروی از آثار قرن ششم خاصه نثر ابوالمعالی، علاوه بر آوردن لغات عربی بی‌شمارو آرایش سخن به صنایع بدیع، به عناوین مختلف به اقتباس آیات و احادیث بسیار پرداخته‌اند. اساساً استشهاد به آیات و احادیث از لحاظ نثر فنی از نیمه دوم قرن پنجم به بعد در ایران به تقلید و متابعت نویسندگان عرب مرسوم و معمول بوده است. پیش از آن اگر بعضی از مؤلفان ضمن نثر، آیه یا حدیثی می‌آوردند، فقط برای افزودن شرح و بسط معنی بوده و آن هم به جای خود می‌آمده است. در صورتی که در دوره‌های بعد هدف ایشان علاوه بر استشهاد، آوردن سجع و ترصیع و دیگر محسنات کلام و اظهار قدرت فنی بوده است. در آثار نثر این دوره گاهی استشهاد به آیات و احادیث و آوردن جملات عربی پی در پی، چند سطر از نوشته ای را فرا گرفته، چنان که در مقدمه بعضی فتح نامه‌ها دیده می‌شود. (مانند فتح نامه الموت در جلد سوم تاریخ عطاملک جوینی). در هر صورت گاهی مقصود ایشان در این مورد استدلال محض و زمانی شرح و تبیین مطلب و گاهی استفاده از سجع و خوش آهنگ کردن کلمات بوده است. (برگرفته از میرفخرایی:۱۳۸۶. ۴۶، ۴۹).

– دراین دوره سجع یکیاز ارکان مهم فن نویسندگی شده بود. باوجود این، آثار نثرفارسی درقرن هفتم در استعمال این صنعت درجات مختلف دارند. در بعضی از آثار مثل مکاتیب، سجع و ازدواج زیاد به کار رفته است: مانند نفثه المصدور تألیف نورالدین محمد نسوی زیدری که در بسیاری از قرینه‌های پی در پی سجع آورده است، اما بعضی از نویسندگان در آوردن قرینه‌ها و ازدواج راه اعتدال پیموده و سجع را بدون تصنع با توجه به فصاحت لفظ و بلاغت معنی آورده‌اند، که نمونه اعلای آن در گلستان سعدی تجلی می‌یابد. پیش از این در مبحث “جایگاه سجع در تاریخ تطور نثر پارسی” اشاره کردیم که آثار این دوره از لحاظ میزان استفاده سجع در قسمت‌های مختلف کتاب خود به چهار نوع تقسیم می‌شوند. (که در گفتارمربوط توضیح داده شد).

علاوه بر سجع، نثر فنی با خصوصیاتی که قبلاً در شرح آن گفته شد، ایجاب می‌کرد که نویسنده هر مطلبی را درضمن قرینه‌های متعادل، موازنه‌ها و مترادفات بیاورد. این تفصیل کلام سبب می‌شد که به الفاظ و ارتباط آن‌ها بسیار دقیق شود، به طوری که ارتباط معانی و مفاهیم جمله بدون توجه و دقت به الفاظ و مناسباتی که از لحاظ محسنات کلام و صنایع با هم دارند، غیر ممکن می‌شد. حتی گاهی این مناسبات، مفاهیم عبارات را در جهت خود تغییر می‌داد و این زمانی بود که مقصود نویسنده نشان دادن صنایع لفظی و معنوی و میزان احاطه خود بر این فن بود، که در این دوره در نثر فارسی مصادیق بسیار یافت.

– آوردن الفاظ و قرائن و آرایش سخن به تشبیهات و استعارات و کنایات و اثبات مطالب و معانی با استشهاد به آیات و احادیث و امثال و اشعار، موجب بسط و شرح سخن می‌شود. بیشترین نمونه‌های اطناب در سبک نثر فنی این دوره را «در میان کتب تاریخی، داستانی و مکاتب باید یافت زیرا وصف وقایع در تاریخ و داستان و شرح معانی در ترسل و انشا در اختیار نویسنده است. بنابراین یا برای بیان حوادث تاریخی و توصیف آن‌ها و یا برای نشان دادن میزان فضل و احاطه خود به الفاظ، قرائن لفظی و […] مهارت در ادبیات عرب نویسنده اسلوبی فنی پیش گرفته و در نتیجه به تکلف و تصنع گراییده است» (همان: ۵۶). با این حال در بعضی از این آثار اگر چه جمله‌های مترادف و الفاظ و قرائن و صنایع لفظی در پی یکدیگر آمده است، اما نویسنده می‌کوشد الفاظ بی جا و زائد که با قرینه‌های خود و کلمات دیگر تناسب ندارد و مخل معنی می‌باشد، استعمال نکند و رابطه بین معانی را از دست نمی‌دهد و این البته نیکوترین حالت در اطناب این دوره است. نباید نادیده گرفت که چون در طول تاریخ ادبیات فارسی و حتی در دوره ای از زمان در ادبیات عرب، ایجاز لفظ در عین اعجاز معنی، پیوسته مورد تحسین واقع می‌شده است، به همین دلیل در این برهه زمانی هم، با وجود آنکه اطناب و تفصیل کلام خصیصه غالب نثر است اما باز نویسندگانی هستند که به اهمیت ایجاز در کلام توجه داشته و قسمت مهمی از کتاب یا بعضی از عبارات را با نهایت کوتاهی و اختصار و غایت جزالت و استحکام آورده‌اند چنان که در دوره مورد بررسی ما در آثار علمی مانند رسائل افضل الدین محمد بن حسن کاشانی عبارات موجز بسیار دیده می‌شود. کمی پس از این زمان، حمدالله مستوفی در بیشتر متن تاریخ گزیده خود حوادث را در نثری روان با نهایت ایجاز بیان کرده است و برتر از همه سعدی آن را به عالی‌ترین پایه کمال رسانده است.

–         از دیگر ویژگی‌های جمله در نثر این دوره باید به این موارد هم توجه نمود:

الف) اطناب حاصل از صنایع لفظی و معنوی پی در پی، وضع ارکان جمله را به هم زده است و دیگر آن استقلال معنی و مفهوم که در جمله‌های کوتاه نثر قدیم بود، دیده نمی‌شود. در بعضی از عبارات، مبتدا از خبر دور افتاده و یا سایر ارکان مرتبط به هم جمله، از هم فاصله گرفته است.

ب) در جمله‌های این دوره دیگر تکرار یک فعل به عین در اواخر چند جمله، یافت نمی‌شود و به جای آن افعال دیگری با معانی حقیقی یا مجازی گذاشته می‌شود و در واقع عمده سر ایجاد این گونه افعال مجازی به حد وفور در زبان فارسی، همین نکته است. (بهار، ۱۳۸۶. ج ۳: ۶۴).

ج) چنان که دیدیم حذف فعل به قرینه از قرن پنجم به ندرت شروع می‌شود و ابوالمعالی در کلیله و دمنه آن را بسط می‌دهد. در این دوره به آثاری چون تاریخ جهانگشا که می‌رسیم، این شیوه به افراط کشیده می‌شود و فعل‌ها بدون قرینه نیز حذف می‌شوند. در حذف افعال در این قرن هرج و مرجی آغاز می‌شود.

– باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر بر سیاق لفظ و اسلوب کلام، تغییرات معنی است. ظهور مقاصد و اغراض جدید و متفاوت با دوره‌های پیش، در نثر این دوره از موجبات تغییر و پیچیدگی لفظ است. از جمله مختصات معنوی نثر این دوره ورود معانی و اغراض مخصوص نظم در نثر است. تغزل، مدح، هجو و رثا که از معانی و مضامین مخصوص شعر است، در شیوه نثر فنی بسیاری از نویسندگان دوره مغول به چشم می‌خورد. مورد دیگر توصیف است. از همان دوره‌های اولیه ادبیات ایران بعد از اسلام، مشاهده می‌شود که نویسندگان تحت تأثیر وصف‌های شاعران قرار گرفته‌اند، زیراگاهی درضمن نثر به وصف‌های ساده و دور از هر گونه پیرایه‌های لفظی پرداخته‌اند. اما هر چه از تاریخ نظم می‌گذرد و تحول در سبک آن راه می‌یابد تأثیر آن در نثر افزون تر می‌شود، به طوری که وصف‌های ساده و کوتاه تحت تقلید سبک خراسانی، آرام آرام به تقلید شعر عراقی، تبدیل به قطعات مفصل و احیاناً متکلف شد. این موضوع در مقایسه آثار نثر فارسی قرن چهارم و پنجم با کتب و تألیفات قرن ششم و هفتم که در آن نویسنده چون به موضوعاتی از قبیل بهار، خزان، آسمان، شب و روز و غیره می‌رسد به توصیفات طولانی آمیخته به الفاظ عربی و صنایع لفظی و معنوی بیشتر می‌پردازد، به طور کامل قابل تشخیص است. (برگرفته از میرفخرایی،۱۳۸۶: ۷۴-۸۱).

– در روزگاری که نویسندگان به جای ارائه مستقیم معانی از راه لفظ‌پردازی و بازی با صناعات مختلف لفظی و معنوی به فضل فروشی مشغول شده بودند، استعدادها و خلاقیت‌ها نیز در راه ابتکارشیوه های نوین تری برای ادای این مقصود به کار می‌رفت و در این دوره، ذهن تنوع طلب نویسندگان به استفاده از اصطلاحات علوم مختلف برای نمایاندن احاطه خود بر این علوم پرداخت.

گاهی این اصطلاحات علمی در شکلی ساده و روان در جمله جای می‌گیرد، به صورتی که حتی اگر معانی اصطلاحی آن‌ها نیز مورد توجه قرار نگیرد، باز مفهوم جمله درک می‌شود، هر چند که بدون شک با آگاهی از معنی اصطلاحی آن، هنر و مهارت واژه پردازی نهفته در نثر بهتر فهمیده می‌شود. اما حالت دیگر این است که به حدی این واژه‌های علمی با صنایع مختلف لفظی و معنوی آمیخته است که درک مفهوم عبارات بدون دانستن معنی علمی کلمه ممکن نیست. نویسنده به اندک مناسبتی به ذکر مسائل علمی می‌پردازد و غرض او آن است که فضایل خود را در صناعات و علوم ظاهر کند و خواننده جامعیت اطلاعات او را بداند. در این حالت یا خواننده باید به قدر نویسنده سرمایه علمی و ادبی داشته باشد یا ناچار است ابتدا به حل اصطلاحات و معضلات علمی بپردازد تا حجاب‌های لفظی را از میان بردارد وحقیقت معنی عبارات را بفهمد. (برگرفته از همان: ۸۵؛ فروزانفر،۱۳۸۳: ۴۲۳).

مطلبی که در روند تحول نثر پارسی در این زمینه قابل توجه است، دو رویکرد متفاوت اصطلاحات علمی در دو مقطع زمانی تاریخ ادبیات ایران است. در آغاز دوره سامانی برجستگی اصطلاحات علمی در نثر پارسی از این روی مورد توجه قرار می‌گرفت که رستاخیزی در ترجمه اصطلاحات علمی عربی و تکامل واژه سازی در نثر پارسی بود. اما اکنون در این برش زمانی اصطلاحات علمی با رویکردی دیگر در نثر فارسی برجسته می‌شود. حالا افراط در استعمال متظاهرانه این اصطلاحات به عنوان عاملی در ایجاد بیشتر تکلف و تصنع در نثر پیچیده‌ی این دوره، مورد اهمیت واقع می‌شود.

منابع

۱-       بهار محمدتقی. (۱۳۸۶). سبک شناسی، تاریخ تطور نثر فارسی. چاپ دوم.۳ ج.تهران: نشر زوار.

۲-       خطیبی، حسین. (۱۳۸۶). فن نثردر ادب پارسی. چاپ سوم. تهران: نشر زوار

۳-       صفا، ذبیح اله. (۱۳۸۸). تاریخ ادبیات در ایران. چاپ پانزدهم. جلد سوم. تهران: نشر فردوس

۴- فرشیدورد، خسرو. (۱۳۸۷). تاریخ مختصرزبان فارسی ازآغاز تا کنون. تهران: نشر زوار.

۵-       فروزانفر، بدیع الزمان. (۱۳۸۳). تاریخ ادبیات ایران، بعدازاسلام تا پایان تیموریان. با گفتاری از عبدالحسین زرینکوب.، مقدمه وتوضیحات وتعلیقات عنایت الله مجیدی. چاپ دوم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سازمان چاپ و انتشارات.

۶-       محمودی، نجف. (۱۳۸۴). «صنایع ادبی در تاریخ جهانگشا». پایان نامه کارشناسی ارشد. واحد رودهن دانشگاه آزاد اسلامی

۷-       میرفخرایی، حسین. (۱۳۸۶). نقد نثر فارسی دوره مغول. چاپ اول. تهران: نشر ثالث.


[۱] – دکتر فرشیدورد درکتاب خود نمونه لغت‌های مغولی را که از قرن هفتم به بعد وارد زبان فارسی شده است ذکر کرده است، برای اطلاع بیشتر ر.ک.: خسرو فرشیدورد، تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تاکنون (تهران: ۱۳۸۷، زوار)، ص ۶۸.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها