خلاصه داستان:  تام جاد پسر ارشد خانوادهای کشاورز است که در پی نزاع، کسی را به ضرب بیل کشته و بعد از سه سال حبس با دادن تعهد به دیدن خانواده‌اش می‌رود. خانواده‌ای متشکل از پدربزرگ و مادربزرگ، پدر و مادر، سه برادر و دو خواهر که خواهر بزرگش ازدواج کرده است. او در راه با کشیشی به نام کیزی ـ که دیگر کشیش نیست ـ آشنا می‌شود و این آشنایی او را به خانواده و اتفاقات بعد پیوند می زند، اما با رسیدن به خانه با حقیقت تلخی روبرو می‌شود. تراکتور و صنعت زندگی اهالی و خانواده را به کل زیر و رو کرده و آنها را آواره‌ی دیاری دیگر. کالیفرنیا، این رویای تمام نشدنی انسانهایی عاجز و درمانده و در جستجوی آسایش و حتی لقمه نانی برای زنده ماندن و تقلا برای حیات…و همه به یک سو می‌گریزند. به سوی آگهی‌های تبلیغاتی مزارع کالیفرنیا. با اندک وسایل آسایش که از بین خاطرات زندگی گزینش کرده‌اند. چوب حراج به اندوخته می‌زنند و با فروششان کامیون یا ماشینی اسقاطی فراهم می‌کنند تا به سمت کشور رویاها بشتابند و مشقت سفر، رویاهای پوچی که با نزدیک شدن به مقصد خود را نمایان می‌کند و آگاهی‌ای که برای اتحاد و انگیزهای که برای منسجم شدن شکل می‌گیرد و تشکل‌هایی که زیر لوای یک اردوگاه پخته‌ترشان می‌کند و خشم بارور می‌شود…

 شخصیّت های رمان خوشه‌های خشم

شخصیّت های اصلی

 تام جود[۱]: سی ساله با چشمان میشی، او ۴ سال پیش هنگام دفاع از خود، مردی را با بیل می‌کشد و به هفت سال زندان، محکوم می‌شود. با تعهد، آزاد می‌شود. تام، جوانی مبارز است و در سراسر رمان، علیه ستم زمین خواران مبارزه می‌کند. هیچ وقت نمی‌تواند در جایی آرامش داشته باشد زیرا هر ستمی که می‌بیند علیه آن به پا می‌خیزد و سینه سپر می‌کند.

 کشیش کیسی [۲]: کشیشی که احساس می‌کند نور خدا، دیگر در دلش نیست و برای همین، دیگر کشیش نیست. او، مردی مبارز است که در انتهای رمان، علیه ظلم مبارزه می‌کند و کشته می‌شود.

 مادر تام: زنی مرد صفت، مبارز، قوی و البتّه بسیار سنّتی. او، دوست دارد افراد خانواده، از هم جدا نشوند، اما این امر میسر نمی‌شود.

 پدر تام: مردی آرام، از پافشاری‌های مادر، ناراحت می‌شود اما سخنی نمی‌گوید. او، مهربان است و برای خانواده، بسیار جان فشانی می‌کند و در مزارع پنبه، با کمترین حقوق کار می‌کند.

 نوآ[۳]: پسر بزرگ خانواده، او اندام بسیار زشتی دارد زیرا هنگام تولدش تنها پدر، حضور داشته است و او کج و زشت متولد شده است. او در مسیر غرب، خانواده را برای رسیدن به آرزوهایش ترک می‌کند.

 آل [۴]: برادر دیگر تام که شانزده ساله است و بسیار شرور. او ولگرد و بیکار است و رانندگی کامیون را در طول مسیر غرب، به عهده دارد. او با دختری در راه آشنا می‌شود و خانواده را رها می‌کند و می‌رود.

 روتی[۵]: خواهر دوازده ساله تام که باردار است. او با همسرش، رویاهای زیادی دارند، در انتها، فرزندش مرده به دنیا می‌آید.

 کانی ریورز[۶]: شوهر نوزده ساله روتی است. او کارگر است و در ابتدای مسیر غرب، روتی را رها می‌کند برای یافتن آرزوهایش به غرب می‌رود و از سرنوشتش در داستان، هیچ اطلاع دیگری نداریم.

 وینفلید [۷]: برادر ده ساله تام که نقش چندانی در داستان ندارد و در مزارع پنبه و هلو کار می‌کند.

شخصیت‌های فرعی

 پدر بزرگ: مردی وطن پرست که حاضر نیست مزرعه خود را رها کند. پدر مجبور می‌شود به او شربت خواب آور دهد و پدر بزرگ در مسیر غرب، بر اثر سکته قلبی می‌میرد.

 مادر بزرگ: زنی مهربان و بیمار که در مسیر غرب، مانند پدر بزرگ، بر اثر سکته قلبی می‌میرد.

 عمو جان: همراه خانواده تام است. مردی که همسر و خانواده‌ای ندارد و هیچ اعتراضی هم نمی‌کند و همیشه ساکت و آرام به دیگران نگاه می‌کند.

 آقای تامس[۸]: صاحب شرکت هلو چینی است. او مرد خوب و آرامی است. دوست دارد حقوق زیادی به کارگرها بدهد اما رئیس اتحادیه، اجازه نمی‌دهد. او، خانواده تام را استخدام می‌کند و به آن‌ها نان و خوراک می‌دهد.

 خانواده تیموتی[۹]: خانواده‌ای مهربان که در مسیر غرب با خانواده تام آشنا می‌شوند. همسر آقای تیموتی، بیمار می‌شود و پدر تام، با وجود نبود خوراک، به آن‌ها سیب زمینی می‌دهد.

 خانواده وین ریت[۱۰]: خانواده‌ای مهاجر که در مزارع پنبه غرب، کار می‌کنند. دختری به نام اگی دارند که با آل، نامزد می‌شود.

ساختار طرح رمان خوشه‌های خشم به دو شکل، قابل بررسی است:

بر مبنای تقابل‌های دوگانه:

 گرماس در نظریه روایت شناسی خود، به تقابل‌های دو گانه معتقد است. از دیدگاه او، تقابل‌های دو گانه شامل وضعیت متعادل یا نامتعادل آغازین داستان در مقابل وضعیت متعادل یا نامتعادل پایان داستان است. همان گونه که در مقابل روز، شب است.

 وضعیّت نامتعادل آغازین

 رمان خوشه‌های خشم با وضعیت نامتعادل آغازین، شروع می‌شود. رمان، با توصیف، مزرعه‌های ویران شده توسط تراکتورها، آغاز می‌شود. توصیفی زیبا و طولانی که دل خواننده را به درد می‌آورد.

 «مردم از خانه‌ها بیرون رفتند، هوای گرم و زننده را بالا کشیدند و بینی‌های خود را گرفتند. بچه‌ها هم از خانه بیرون رفتند، اما برخلاف همیشه، پس از باران، نه دویدند و نه هیاهو کردند. مردها برای دیدن ذرتهای نفله شده که اینک به‌تندی می‌خشکید، کنار نرده‌های خانه هاشان ایستادند. تنها سبزی ناچیزی از زیر قشر نازک غبار پیدا بود. مردها خاموش بودند و اغلب جم نمی‌خوردند. زن‌ها از خانه‌ها خارج شدند تا پیش مردهاشان بیابند و ببینند که آیا این بار شوهرانشان خیلی دمق هستند یواشکی چهره مردها را می‌کاویدند زیرا تا زمانی که چیز دیگری از ذرت باقی بود، احتمال داشت نابود شود. بچه‌ها همان نزدیکی ایستاده بودند و با شست عریان پاهایشان گرد و خاک را نقش و نگار می‌کردند و می‌کوشیدند با هشیاری کودکانه‌شان دریابند که آیا مردها و زنها خیلی دمق هستند. بچه‌ها چهره مردها و زنها را وارسی می‌کردند و با شست پا غبار را به‌دقت خط خطی می‌کردند. اسب‌ها به آبشخور می‌رفتند و با پوزه‌شان به آب می‌دمیدند تا غبار را از روی آن برانند. اندکی بعد، سرگردانی از چهره مردهایی که نگران ذرتها بودند، محو شد. قیافه‌ها سخت، خشمگین، و مقاوم گشت. آنگاه زنها دریافتند که خطر گذشته ۹ است و نابودی در کار نیست. آن وقت پرسیدند: چه باید کرد؟ و مردها پاسخ دادند: نمی‌دانیم. ژولی کارها روبه راه بود، زن‌ها می‌دانستند که کارها روبه راه است و بچه‌های تیزبین می‌دانستند که کارها رو به راه است. زن‌ها و بچه‌ها در ته دلشان می‌دانستند که اگر مردهاشان آسیبی نبینند هر فلاکتی تحمل کردنی است. زن‌ها به خانه برگشتند و کارشان را از سر گرفتند و بچه‌ها بازی را آغاز کردند ولی اولها با کمرویی. هر چه روز بالاتر می‌آمد از سرخی آفتاب بیشتر کاسته می‌شد. پرتوش را روی زمین پوشیده از غبار می‌افشاند. مردها در آستانه‌های خانه هاشان نشسته بودند، به چوبدستیها و سنگریزه‌ها ور می‌رفتند، مردها بی حرکت نشسته بودند، فکر می‌کردند، حساب می‌کردند.» (اشتاین بک: ۸ -۱۰)

 توصیف چهره اندوهگین زنان و مردان، در آغاز رمان، نشانی از دردی است عظیم که در صفحات بعد، گره گشایی می‌شود.

 ادامه وضعیّت نامتعادل

 آغاز رمان، ورود تکنولوزی و زندگی مدرن را به تصویر می‌کشد. کشاورزانی که تنها با بیل و کلنگ و گاوآهن آشنایند و با آن خو گرفته‌اند، اکنون با آمدن تراکتور به مزارعشان ـ که به سبب قرض‌هایی که از بانک گرفته‌اند به مرور زمان گرو بانک شده ـ دچار تحول در نحوه زندگی و آوارگی از سرزمینشان می‌شوند.

 تام که از زندان، آزاد شده است، می‌خواهد به خانه برگردد تا به کشاورزی ادامه دهد و زندگی آرامی را شروع کند. راننده کامیونی که او را سوار می‌کند، خبر هولناکی را به او می‌دهد.

 «دنبال کار می‌گردی؟

نه، بابام یه مزرعه داره، چهل جریب میشه، زارعه. خیلی وقته که اونجا زندگی میکنه.

راننده نگاه معنی داری به کشتزارهای کنار جاده انداخت. ذرت‌های خفته در زیر گرد و خاک مدفون شده بود، سنگریزه‌ها روی زمین خاک آلود به چشم می‌خورد. راننده مثل اینکه با خودش حرف می‌زد گفت: یک مزرعه چهل جریبی. خاک روشو نگرفته… تراکتور صاحبشو بیرون ننداخته؟

پیاده گفت: راستش اینکه که خیلی وقته ازشون بی خبرم.

راننده گفت: خیلی وقت.

زنبوری به درون اتاقک کامیون راه یافت. پشت شیشه وزوز می‌کرد. راننده دستش را پیش برد و با احتیاط زنبور را در جریان باد قرار داد و از اتاقک بیرونش کرد. سپس گفت: دهاتی‌ها تند تند از پا در میان؛ با یک تراکتور ده تا خونواده رو آواره میکنن. مملکت رو با تراکتورهای لعنتیشون نفله کردن، همه چیز رو نفله میکنن، دهاتی‌ها رو میریزن تو جاده. پدر تو چه جوری میخواد خودشو نگر داره؟» (اشتاین بک: ۱۸- ۱۹)

    وضعیّت نامتعادل میانی

 وضعیت نامتعادل آغازین داستان با ایجاد بحران‌های دیگر، به سوی وضعیت نامتعادل میانی پیش می‌رود. اکنون نویسنده به مشکلاتی می‌پردازد که برای مردم به خصوص خانواده تام، ایجاد شده است. این مشکلات، به صورت اجمالی چنین است:

 فروختن اثاثیه خانه، برای ادامه سفر (ص ۱۵۳)، خرید یک کامیون قدیمی و رو به نابودی برای سفر به غرب و رسیدن به رویای کار و زندگی بهتر (ص ۱۵۶)، گرسنگی در مسیر رسیدن به غرب (ص ۴۵۶)، پرداخت هزینه برای فوت پدربزرگ و کم شدن بودجه خانواده (ص ۲۴۲)، پرداخت هزینه فوت مادربزرگ و کم شدن بیشتر بودجه خانواده (ص ۴۰۹)، پرداخت نیم دلار برای چادر زدن در مسیر رسیدن به غرب (ص ۳۳۰)، جدال تام و عمو و کشیش با کلانتر بر سر ماندن در اردوگاه مهاجران و فرار عمو (ص ۶۶۰)، رسیدن به کالیفرنی و برملا شدن آرزو و دریافت کمترین هزینه برای کار در مزرعه (ص ۳۳۴ الی ۳۳۷)، مرده به دنیا آمدن فرزند روتی (ص ۷۰۹) و بارور شدن خوشه‌های خشم (ص ۵۰۴).

وضعیّت از نامتعادل میانی به سمت وضعیت متعادل پایانی                                                                        خانواده تام خسته و رنج دیده، در میان باران سیل آسایی اسیر شده‌اند. تام مدام در حال فرار است، فرزندانشان برای رسیدن به رویای بهتر، آن‌ها را ترک کرده‌اند، جایی ثابت برای زندگی ندارند، فرزند روتی، مرده به دنیا آمده است و خسته و ناتوان، در میان باران به دنبال سرپناهی هستند.

 از دور یک انباری می‌بینند و به سمت آن می‌روند. در انباری، مرد میان سالی است که پدر پیرش از گرسنگی در حال مرگ است. اینجا نقطه اوج و زیبایی رمان است. روتی که فرزندش، مرده به دنیا آمده است سینه پر شیر خود را در دهان پیرمرد گرسنه می‌گذارد تا از شیر او بنوشد و از مرگ رهایی یابد.

 در اینجا، اشتاین بک، با تمام شدن باران، پیدا شدن سر پناه و جاری شدن شیر در سینه‌های روتی و نوشاندن آن به یک پیرمرد در حال مرگ، به خواننده امید می‌دهد که روزهای سخت به پایان خواهند رسید.

 «در انبار لبریز از پچ پچ و زمزمه، رزاف شان لحظه‌ای بی حرکت ماند. سپس، همچنان که شال را به شانه‌هایش می فشرد، به‌دشواری برخاست.

آهسته به گوشه انبار رسید و جلو غریبه ایستاد، چهره ویران و چشمان مضطرب او را می‌نگریست و به آهستگی پهلوی وی دراز کشید. مرد به ناتوانی سرش را تکان داد. رزاف شارن گوشه‌ای از شال را پس زد و یک پستان را بیرون انداخت. گفت: آره، لازم داره.

خودش را پیش کشید و سر مرد را به طرف خود برگرداند:

-اینجا! اینجا.

دستش را به پشت سر مرد لغزید و آن را نگه داشت. انگشتانش با مهربانی موهای وی را نوازش می‌داد. زن چشمهایش را بالا آورد و بعد آنها را پایین انداخت و در سایه انبار دور و برش را نگریست و آنگاه لبهایش با لبخند مرموزی به هم چسبید.» (اشتاین بک: ۸۱۴)

 کنشگر (فاعل که تام است) اصلی روایت، از منفی به مثبت تغییر یافته و قابل مشاهده است. در رمان، چندین وضعیّت نامتعادل به چشم می‌خورد، و در ساختار طرح اصلی، روایت با وضعیّتی نامتعادل آغاز می‌شود.

تراکتورها وارد مزارع شده‌اند و روستاییان بدهکار به بانک را از خانه خود بیرون رانده‌اند، مردم برای بقا و به امید زندگی بهتر، با دیدن آگهی‌های تبلیغاتی به سوی غرب (کالیفرنی) گسیل می‌شوند و داستان همچنان در یک وضعیت نامتعادل ادامه دارد که این وضعیّت، در مسیر ماجراها و مبارزه‌هایی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند، اوج می‌گیرد و داستان در وضعیت متعادل، به پایان می‌رسد.■

[۱] Tom Judd

[۲] Priest Kacy

[۳] Noaa

[۴] Aull

[۵] Ruthie

[۶] Kayani Reeves

[۷] Winfield

[۸] Mr. Thomas

[۹] Timothy Family

[۱۰] Wainwright Family

اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Akai

سلام متن خوبی بود اما یک مشکل عجیب داشت! بارها روتی به عنوان خواهر باردار نامبرده شده درحالبکه رزاشارون آبستن بود و حتا در متنی که از کتاب اورده شده به وضوع اسم رزا شارون اومده و اینکه روتی خواهر دوازده ساله، بازیگوش و تخسی بود که با وینفیلد همبازی بود.
ممنون از متن